ای داده روی تو دل غمناک را طرب
از عجب دور باش که باشد ز تو عجب
اندر غم فراق تو جانم به لب رسید
تا با تو در وصال تو لب بر نهم به لب
بس شب که تابه روز دلم بی قرار بود
در آرزوی آن رخ و زلف چو روز و شب
مهر تو زان مرا عجب آید که ناگهان
دلها چنان برد که برد مهره بوالعجب
تو ماه روی زهره جبینی و ما ز غم
چون مه دونده ایم و تو چون زهره در طرب
روی تو هست چون طبق سیم و زلف تو
چون بر یکی طبق ز دو سو خوشه عنب
ای گل رخ بنفشه خط نسترن عذار
شمشاد زلف و سرو قد و نسترن سلب
رویم مکن چو اطلس زرد از غم فراق
از سر بنه تکبر و بر سر منه قصب
گم گشته ام ز عشق طلب کن مرا که من
وصل تو همچو خدمت خواجه کنم طلب
فرزانه بوالمعالی عالی نژاد و نام
کورا امین ملک و مسلم بود لقب
صدری که رای روشن او را چو آفتاب
در چار بالش فلکی پرورید رب
زان نیست دست خصم ز بالای دست او
کو زیر پای کوفته دارد سر شغب
ای روی با جمال تو پیرایه صدور
وی عقل با کمال تو سرمایه ادب
از بهر آنکه هست به حلم تو نسبتش
شد قبله جهان حجرالاسود از عرب
با خلق مصطفائی و خصمت چو خصم اوست
در زیر بار نار چو حماله الحطب
پشت پدر به چون تو پسر چو«ن» الف بود
زیرا که پیش او تو چوبائی ز پیش آب
حبل المتین به دست حسود تو چون دهند
کورا به زیر حلق دو انگشت بس قنب
هر روزت از عجایب تاریخ عالمیست
چون سلخ در جمادی و چون غره در رجب
چون خاکی از تواضع و چون بادی از صفا
چون آبی از لطافت و چون ناری از غضب
کس همسر تو نیست به پاکی و مهتری
امروز چه گه نسب و چه گه حسب
فخر پدر به چون تو پسر وان شگفت نیست
در به ز بحر اگر چه ز بحرش بود نسب
گرنه ز بهر چون تو پسر بودی از ازل
حوات بیوه آمدی و آدمت عزب
باد از برادران و پدر شادمان دلت
نزدیکی تو با کرم و دوری از کرب
ای زرفشان ز جود قوامی نثار کرد
چون درمنتظم به تو برلفظ منتجب
بنده نمود کهتری اکنون ز مهتری
قل هات شعر ثم فقل هذه ذهب
تا آفتاب تاب ندارد میان رأس
تا ماه را عقیله بود عقده ذنب
پر نور باد چهره تو همچو آفتاب
فرق عدو شکافته چون مه در اقترب
جانت بلا گداز و روانت بال نیاز
امرت بلا تعند و عمرت بلا تعب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره معشوقی است که زیباییهایش قلب شاعر را پر از شوق و امید کرده، اما در عین حال غم فراق او نیز به شدت وجودش را آزار میدهد. شاعر از عشق عمیق و احساسی که به این معشوق دارد سخن میگوید و به وصف زیباییهای او میپردازد، همچون چهرهای مانند ماه و زلفهایی مانند خوشههای عنب. او به طور مداوم در انتظار وصال و دیدار معشوقش است و از تحمل دوری او به درد و اندوه میافتد. همچنین شاعر به مقامات و فضایل معشوق اشاره میکند و از جایگاه والای او در دل خود سخن میگوید. در نهایت، فراق و تنهایی از عشق، زندگی شاعر را به چالش کشیده است و او میخواهد به وصال معشوق برسد.
هوش مصنوعی: ای دل غمگین، از زیبایی تو شادابی دریغ نکن، زیرا شگفتی و شادمانی تو از زیباییات ناشی میشود.
هوش مصنوعی: در غم دوری تو، جانم به پایان رسید و آرزو دارم که به وصالت برسم و لبهایم را بر لبهای تو بگذارم.
هوش مصنوعی: چقدر شبها در انتظار صبح دلم مضطرب بود، در آرزوی چهره و موهایی که همچون روز و شب زیبا هستند.
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو برای من جالب است، چراکه ناگهان دلها را به خود جلب کردهای، به گونهای که شگفتانگیز و حیرتانگیز است.
هوش مصنوعی: تو در زیبایی و جاذبهات مانند ماهی و بر پیشانیات نشانههایی درخشان وجود دارد. ما از غم و اندوه در حال رنج کشیدن هستیم، در حالی که تو مانند زهره، پر از شادابی و خوشحالی به نظر میرسی.
هوش مصنوعی: چهره تو مانند نقره میدرخشد و موهایت همچون خوشهای انگور از دو طرف زیبا به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: ای گل، تو چهرهای زیبا مانند بنفشه داری و خطی که بر صورتت درخشش دارد، مثل نسترن است. زلفهای تو مانند عطر شمشاد و قامتت به سرو میماند، و زیباییات بینظیر است.
هوش مصنوعی: به خاطر زخم جدایی، چهرهام شبیه پارچهٔ زردی شده است. لطفاً از خودخواهی دست بردار و مرا از این حال و فراق نجات بده.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، گم شدهام و از تو میخواهم که به دنبالم بگردی، زیرا من در وصالی که با تو دارم، همچون کسی که برای آقا خدمت میکند، خواهان حضور تو هستم.
هوش مصنوعی: فرزانهای برجسته و از خاندان باکرامت، به نام کوری، که مورد اعتماد و پشتیبان پادشاه و جامعهاش بود.
هوش مصنوعی: سری که با اندیشه روشنش مانند آفتاب، در آرامش و راحتی آسمانی بزرگ رشد یافته است.
هوش مصنوعی: دست دشمن نمیتواند به او آسیبی برساند، زیرا او با اقتدار و ثبات در زمین ایستاده و سرش در حال مبارزه است.
هوش مصنوعی: ای چهره زیبای تو زینتدهنده دلها و عقل پرورشیافتهات، دارایی ارزشمند ادب است.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه به صبر و تحمل تو رابطه دارد، جهتگیری جهان به سوی حجرالاسود از عرب شد.
هوش مصنوعی: شخصی با ویژگیهای نیکوی پیامبر و دشمنش به مانند دشمن پیامبر، در زیر بار سنگین مشکلات همانند باربران چوب، کمر خم کرده و مشغول به کار است.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به رابطه پدر و پسر اشاره میکند و میگوید که پسر باید در مقابل پدر احترام و ادب داشته باشد. پسر میتواند در نگاه پدر به عنوان یک چوب در نظر گرفته شود که از آب پیش میرود، به این معنا که پسر باید از پدر یاد بگیرد و تحت تأثیر او قرار گیرد. بهعبارتی، موقعیت و ظرفیت پسر در مقایسه با پدر مشخص میشود و اهمیت الگوگیری از او نشان داده میشود.
هوش مصنوعی: اگر کسی که حسود است، به تکیهگاه محکم و استواری دسترسی پیدا کند، مانند این است که شخصی بین دو انگشتش ناتوان و کور شده باشد و نمیتواند از آن بهرهبرداری کند.
هوش مصنوعی: هر روز تو مانند شگفتیهای تاریخ است؛ مانند پایان ماه جمادی و آغاز ماه رجب.
هوش مصنوعی: شخصی که فروتن و دست پایین است مانند خاک است و همچون باد، پاکی و صفا دارد. او مانند آب لطیف و نرم است و در عین حال، در زمان خشم، آتشین و قوی میشود.
هوش مصنوعی: هیچکس به اندازه تو در پاکی و بزرگواری همپایه نیست؛ امروز نه به نسب و نه به حسب میتوان کسی را با تو مقایسه کرد.
هوش مصنوعی: پدر به خاطر داشتن تو به عنوان پسرش افتخار میکند و این موضوع چیز عجیب و غریبی نیست، مانند این که دریا از دریایی دیگر، هرچند که نسبش به آن مربوط باشد.
هوش مصنوعی: اگر هدف تو نبودی، از همان ابتدا به خاطر تو، این دنیای بیسرپرست به وجود نمیآمد و آدم هم تنها و بیهمسر باقی میماند.
هوش مصنوعی: باد به عنوان فرستادهای خوشحال از جانب برادران و پدر، خوشحالی دل تو را به خاطر نزدیک بودنت با ف generosity و دور بودنت از کربلا خبر میدهد.
هوش مصنوعی: ای کسی که از بخششهای بیپایان تو بهرهمند شدهاند، هنگامی که مشخصات و صفات تو نظم و ترتیبی خاص یافته، بر زبانها نقش بسته است.
هوش مصنوعی: این بیت به طور غیرمستقیم به موضوع مقام و جایگاه انسانها اشاره دارد. مفهوم آن به این است که فردی که در گذشته خود را در جایگاهی پایینتر (کهتری) نشان میداد، اکنون به جایگاه بالاتری (مهتری) دست یافته است. در واقع، باید دیدگاه خود را تغییر دهد و از خود بیزاری دست بکشد. شاعر در این جمله به نوعی از غنای کلام و اثرگذاری آن سخن میگوید و اشاره به برتری و جایگاه واقعی فرد دارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که خورشید در اوج خود تابش ندارد، ماه از ناراحتی بیخبر نخواهد بود.
هوش مصنوعی: چهره تو همانند آفتاب تابان است و روشنایی خاصی دارد. دشمنان تو در برابر این نور و زیبایی شکست خوردهاند، گویی که چون ماهی نزدیک به تو تابناک شدهاند.
هوش مصنوعی: زندگیات پر از درد و رنج است و روحت همیشه در حال نیاز و طلب. خواستههایت را به سختی به دست میآوری و عمرت هم بدون زحمت و تلاش نمیگذرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آنکه جز طرب نه همی بینمت طلب
گر مردمی ستور مشو، مردمی طلب
بر لذت بهیمی چون فتنه گشتهای
بس کردهای بدانکه حکیمت بود لقب
چون ننگری که چه مینویسد بر این زمین
[...]
ای تاج دین تازی و ای سید عرب
ای خدمت جناب تو اقبال را سبب
ای بوالغنایمی، که ترا از غنایمست
بخشودن خلایق و بخشیدن ذهب
ای رافعی، که ساعد و بازوی تو شدست
[...]
دستار خوان بود ز دو گز کم به روستا
در وی نهند ده کدوی تر نه بس عجب
لیکن عجب ز خواجه از آن آیدم همی
کو بر کدوی خشک نهد بیست گز قصب
معلوم من نشد که ز احداث روز و شب
با او چه کرد گردش ایام بلعجب؟
در جام او چه کرد جهان زهر یا شکر؟
در دست او چه داد فلک خار یا رطب؟
ای سالکان راه هوای تو در طلب
وی ساکنان کوی رضای تو در طرب
هم باده های ناب وصال تو بی غرض
هم زخم های تیغ فراق تو بی سبب
در سور عشرت تو خوش استاد، کان چو صبح
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.