هست ایام شمس دین نوروز
هست بر کامها دلش فیروز
روز حاسد ز کین او چون شب
شب ناصح ز مهر او چون روز
چرخ بیدادگر ز هیبت او
کرده جامه کبود و قامت کوز
سروری با طبیعتش مقرون
مهتری در جبلتش مر کوز
پشت و روی مخالفان گشته
چفته و زرد چون کمان و چو توز
ای بقدر آسمان مهر آرای
وی برای آفتاب مهر افروز
از نسیم شمایل تو شده
همچو فصل بهار عهد تموز
نیست با علم تو بعالم در
راز مستور و نکتهٔ مرموز
یافتی هر چه خواستی از بخت
صبر کن ، کین نمونه ایست هنوز
سرورا، در مصاف باره بتاز
از بداندیش ملک کینه بتوز
سینهٔ دشمنان بنیزه بدر
دیدهٔ حاسدان بتیر بدوز
گاه کار ولی چو عدو بساز
گاه جان عدو چو عدو بسوز
تا بسعی بهار هر سالی
نو عروسی شود جهان عجوز
باد بختت همیشه راه نمای
باد چرخت همیشه نیک آموز
زیر سنگ صواعق گیتی
کوفته فرق دشمن تو چو گروز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مبارک تر از ستارۀ روز
صدمۀ آفتاب صدر افروز
عقل تو علم بین و علم گشای
طبع تو جود و رز و جود آموز
شست آذر مه از کمان هوا
[...]
آنکه در حکم او بود شب و روز
برفشاند به روی گنبد گوز
عدل شمعی بود جهان افروز
ظلم شه آتشی ممالک سوز
ای بر اعدا و اولیا پیروز
در مکافات این و آنشب و روز
بر یکی جود فایضت غالب
وز دگر جاه قاهرت کینتوز
بذل نزدیک همت تو چو وام
[...]
بر تن دشمنان برقع دوز
برق شمشیر اوست برقع سوز
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.