گنجور

 
وطواط

در هجر روی و لعل تو،ای لعبت طراز

بر روی زرد کرده ام از خون دل تراز

ناکامم از تو ، ورچه برآوردمت به کام

رنجورم از تو ، ورچه بپروردمت به ناز

هستم ز حسرت بر چون سیم خام تو

چونان که زر پخته بود در دهان گاز

وز آرزوی آن لب چون انگبین تو

چون موم مانده ام ز تف سینه در گداز

ما را نیاز روی تو بی آبروی کرد

کس را مباد نیز بروی بتان نیاز

بر من فراز گشت در وصل تو و لیک

درهای مکرمات خداوند هست باز

خاقان کمال دولت ، آن خسروی که اوست

چون شمس نور گستر و چون چرخ سر فراز

محمود ، آسمان محامد ، که در کرم

محض حقیقتست و جزو صورت مجاز

از روی او مواکب نصرة در ابتهاج

وز رأی او مناکب دولت در اهتزاز

ایام را هدایت او بوده راهبر

اسلام را عنایت او گشته کار ساز

یک ضربت از حسامش و یک لشکر از عدو

یک تاختن ز بیژن و یک بیشه از گراز

ای خسروی ، که نیست در آفاق مثل تو

گردی عدو گداز و جوادی ولی نواز

اندر حریم عدل تو آهو قرین شیر

وندر جوار امن تو تیهو قرین باز

از ورطهٔ خلاف تو گیتی بر اجتناب

وز حملهٔ نهیب تو گردون در احتزاز

شاها، درین میانه گهی چند بوده ام

جفت بلا و رنج و قرین عنا و آز

بی حیله مانده در کف ایام حیله گر

چون مهره گشته در کف گردون مهره باز

کوتاه کرد بر تو ناگه زدامنم

دستی ، که بود چادثهٔ چرخ را دراز

تا عهدها نباشد بی نذر و بی یمین

تا عقدها نباشد بی مهر و بی جهاز

جز رأی نشر سروری و صفدری مپوی

جز سوی کسب محمدت و مفخرت متاز

 
 
 
ازرقی هروی

ای دست منت تو بمن بنده در دراز

درگاه تو ز حادثه من بنده را جواز

درهای رنج بسته بمن بر سخای تو

بر من در سرای تو بیگاه و گاه باز

صد کس نیازمند من و من بجاه تو

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

ایچرخ سفله پرور خس یاردون نواز

تا کی خطا و چند دغا راستی بباز

حمیدالدین بلخی

چرخ و زمین ز برف و ز یخ کرد برگ و ساز

در پوش پوستین که دی آمد ز در فراز

بس مومن بهشتی کز خوف رنج دی

خواهد که در میان جهنم شود دراز

هست از کمال شدت سرما در آبگیر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حمیدالدین بلخی
ظهیر فاریابی

ای خسروی که از تف تیغ تو در نبرد

جان عدو فتد چو دل شمع در گداز

هرجا که می روی ظفر اندر رکاب توست

در هیچ منزل از تو نخواهد فتاد باز

دیگر شکی نماند جهان را درین که هست

[...]

اثیر اخسیکتی

چون کرد دیده بان افق چشم خفته باز

میگفت با سیاهه ظلمت، سپیده راز

دندان نمود صبح شکر خنده گفتمی

کز غبغب هلال بخواهد ربود کاز

خاتون حجله بسته چو گل صبح خوش نفس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه