گنجور

 
وطواط

تاح دولت ، ای جوان بی نظیر

از تو عاقل تر نباشد هیچ پیر

هست در اصلت بلندی بی خلاف

خود چنین باید وزیر بن الوزیر

در میان دولت تو می زییم

تا زجور چرخمان باشد مجیر

بهمنی ابرست اندر کوی تو

از وجود جود آن کف مطیر

تا کمان بزم غزی یافتی

خانه شد از زخم تیرت چون خمیر

عز عالم گشتی و خصم تو هست

از مذلت سال و ماه اندر نفیر

دشمن تو سخت گیرست و شود

سست از یک تیر تو صد سخت گیر

بر کلاه کبر خصمان تیز ده

پس بزی آنگاه بی کرم و زحیر

من ترا خوانم حبیب الملک از آنک

بس محب گردیده ای نزد امیر

تیرها بر پشت آید خلق را

گر نباشد خلق را جاهت ظهیر

گیر در کوی تو گر مأوی کند

گبر را از کوی خود بجهان بتیر

گر بر نجت میبریم ، از ما مرنج

ما فقیریم این پسندیست از فقیر

گوز داری تا پنیر آرم بتو

هر کرا گوزست پیش آرم پنیر

من بسوزم تا بخانه مر ترا

گر سوی خانه کنی عزم مسیر

تو کبر خور سیر در صحرای لهو

کز حسد شد زرد خصمت چون زریر

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

گرسنه روباه شد تا آن تبیر

چشم زی او برده، مانده خیر خیر

مسعود سعد سلمان

ای نگار تیر بالا روز تیر

خیز و جام باده ده بر لحن زیر

عاشقی در پرده عشاق گوی

راههای طبع خواه دلپذیر

شعرهای شهره از من دار گوش

[...]

انوری

ای بهمت برتر از چرخ اثیر

وز بزرگی دین یزدان را نصیر

برده حکمت گوی از باد صبا

کرده دستت دست برابر مطیر

ای جوان بختی که مثل و شبه تو

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ای هنر را دولت تو دستگیر

وی ندیده چشم ایّامت نظیر

سالها شد تا ببوی همدمی

می دهد خلقت دم مشک و عبیر

آرزوها را درآید دل برقص

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه