ای مجیر دین ایزد ، کایزدت بادا مجیر
در معالی بی عدیلی ، در مکارم بی نظیر
داعی اعمال را کف جواد تو مجیب
خایف ایام را سعی جمیل تو مجیر
بدسگالان را خلاف امر تو بئس القرین
نیک خواهان را وفاق صدر تو نعم النصیر
از ضیای رأی تست آرایش بالا و صدر
در پناه جاه تست آسایش برنا و پیر
رایت السلام را تأیید تو دارد بلند
روضهٔ امید را انعام تو دارد نضیر
روز و روزی نیستی ، لیکن بشرق و غرب نیست
هم چنان کز روز و روزی خلق را از تو گزیر
در بد و نیک امور و در کم و بیش علوم
ناقدیی بس بصیر و عالمیی بس خبیر
آسمان را بر مراد رأی تو باشد مدار
اختران را بر وفاق حکم و باشد مسیر
در عقود ملک و دولت لفظ تو در ثمین
بر سپهر دین و دولت رأی تو بدر منیر
سینهای پر عطا یابد زگفتارت نشاط
دید های بی بصر گردد ز دیدارت بصیر
نعمت هر هفت کشور پیش جود تو قلیل
رتبت هر هفت اختر نزد جاه تو قصیر
حشمت تو در دهان نایبه بشکست ناب
هیبت تو از کمان حادثه بربود تیر
ناید از غیر تو نیکو ضبط کار مملکت
هیچ گونه دیدبانی خوب ناید از ضریر
آخری اندر وجود و اولی اندر شرف
همچو از الوان سواد و همچو از ارکان اثیر
ناشر فضل تو بوده هم وضیع و هم شریف
شاکر بر تو گشته هم صغیر و هم کبیر
وقت تحریر رسایل خامه گوید مدح تو
صوت مدح تست در خامه که خوانندی صغیر
گر بدریا و بصحرا بگذرت خلقت ، شود
آب دریا چون گلاب و خاک صحرا چون عبیر
چرخ اعظم با علو قدر تو باشد زمین
بحر قلزم با عطای دست تو باشد غدیر
با جلال تو محل مهر و مه باشد محال
با یمین تو یسار بحر و کان باشد یسیر
ای ترا جاه و عریض وای ترا قدر رفیع
ای ترا عز منیع و ای ترا فضل غریر
لفظ تو آب زلال و خط تو سحر حلال
طبع تو بحر قعیر و دست تو ابر مطیر
یک نمونه است از وفاق تو نعیم اندر بهشت
یک نتیجه است از خلاف تو عذاب اندر سعیر
در مضا عزم تو گشته چون صبا و چون دبور
در سکون حزم تو گشته چون جز او چون زهیر
از فضالات نوالت امتی گشته غنی
وز عنایات جلالت عالمی گشته خطیر
سرورا، آنچ آید از احداث گردون بر سرم
گر بگویم شرح آن کس را نیاید دلپذیر
بوده در دام عنا جان نژند من رهین
مانده در بند بلا شخص نوان من اسیر
رنگ شیر و قیر دارد دهر و از بیداد او
موی من گشته چو شیر و روی من گشته چو قیر
اهتمام صادق و سعی نجیح تو مرا
زانچنان ورطه برون آورد چو نموی از خمیر
گشتمی در زیر پای خیل محنت پایمال
گر مرا دست جلال تو نگشتی دستگیر
در پناه تو قوی گشتم اگر بودم ضعیف
وز عطای تو غنی گشتم ، اگر بودم فقیر
این چنین سعیی که فرمودی ندارد هیچکس
بر مکافات تو قدرت جز خداوند قدیر
لیک من بنده بقدر وسع طاقت بعد ازین
در ثنا و مدح تو نارم زدل در سر سریر
از ثنای تو نخواهم داشتن فارغ زبان
وز هوای تو نخواهم داشتن خالی ضمیر
در میان بوستان مدح تو چون بلبلان
هر زمانی بر فلک خواهم رسانیدن صغیر
تا بتلخی شیر و شیره نیست مانند شرنگ
تا بنرمی خار و خاره نیست مانند حریر
سال و مه بادا ولی صدر تو اندر طرب
روز و شب بادا عدوی جاه تو اندر زحیر
دولت باقیت را بر گوشهٔ کیوان لوا
همه عالیت را بر تارک گردون سریر
دوستان مجلس تو لعل و خندان همچو گل
دشمنان حضرت تو زرد و نالان چون زریر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن در مدح و ستایش یک شخصیت برجسته و بزرگ نوشته شده است. شاعر از ویژگیهای مثبت او، همچون عدالت، فضل، و توانایی در اداره امور مملکت سخن میگوید. او تواناییهای این شخصیت را در حل مشکلات و رسیدگی به نیازهای مردم ستایش میکند و به دقت و بصیرت او در مسائل مختلف اشاره میکند.
همچنین، شاعر تأکید دارد که این شخصیت با قدرت و جلال خود، به همه آسمان و زمین نفوذ دارد و قابلیتهایی فراتر از دیگران دارد. او از رحمتها و نعمتهای این شخصیت برای جامعه میگوید و بیان میکند که فضایل و کارهای خوب او باعث سعادت و آرامش مردم میشود.
در نهایت، شاعر اذعان میکند که در سایهی قدرت و محبت این شخصیت، خود را مستحکم و غنی مییابد و مدح او را از دل و زبان جاری میکند.
هوش مصنوعی: ای حامی دین خدا، امیدوارم که خداوند تو را حمایت کند. تو در کارهای بزرگ و در فضایل بینظیر خود بیعدیل و بیهمتا هستی.
هوش مصنوعی: دعای تو در قبول اعمال مؤثر است و در مقابل ترس از روزگار، تلاش نیکوی تو میتواند دلگرمی و تسکینی باشد.
هوش مصنوعی: بدخواهان در کنار تو بسیار بد هستند و تنها همگامی نیکوکاران با تو میتواند حامی و یاور خوبی باشد.
هوش مصنوعی: زیبایی و جلوهگرایی تو نتیجهی تفکر و عقیدهی توست و آسایش و راحتی که به برگزیدگان میرسد، در سایهی مقام و اعتبار تو است.
هوش مصنوعی: سلام و درود تو حمایت میکند، و امید به بهشت که در دل داریم از لطف و برکت تو نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: در هیچ زمانی تو وجود نداری، اما در شرق و غرب همچنان بر بستر زمان، مردم را نمیتوان از تو رها کرد.
هوش مصنوعی: در هر شرایطی چه خوب و چه بد، در فراوانی و کمی دانشها، شخصی آگاه و دانا وجود دارد که به همه جزئیات واقف است.
هوش مصنوعی: آسمان بر اساس خواسته و نظر تو بچرخد و ستارهها نیز بر طبق توافق و حکمت تو، مسیر خود را تعیین کنند.
هوش مصنوعی: در قراردادها و مقامهای دولتی، سخن تو در بالای آسمان عادلانه به حساب میآید و نظراتت روشن و نمایان است.
هوش مصنوعی: فضای دلها به زیبایی حرفهایت سرشار از نشاط میشود و کسانی که نمیتوانند ببینند، با حضور تو چشمانشان بینا میشود.
هوش مصنوعی: نعمتهای همهی هفت کشور در برابر generosity و بخشش تو ناچیز است و مقام و جایگاه هر هفت ستاره در برابر عظمت تو کوچک و کمارزش به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: نیکی و عظمت تو در کلام کسی دیگر به هم ریخت و جذبه تو از کمان حادثه به سرعت برطرف شد.
هوش مصنوعی: در کار مدیریت کشور، تنها خود تو میتوانی به خوبی عمل نکنی. هیچ کس دیگری نمیتواند به خوبی بر اوضاع نظارت کند.
هوش مصنوعی: در وجود، اوج و پایان آن چیزی است که در آغاز مقام و شرف قرار دارد، مانند تفاوت رنگها و مثل عناصر مختلف در طبیعت.
هوش مصنوعی: فضل و نعمت تو به حدی گسترده است که همه انسانها، چه بیارزش و چه باارزش، از آن بهرهمند شدهاند. همچنین، چه کوچک و چه بزرگ، همگی شکرگذار نعمتهای تو هستند.
هوش مصنوعی: زمانی که میخواهم نامهها را بنویسم، خود قلم به ستایش تو میپردازد. صدای مدح تو در نامه است که حتی خوانندهای کوچک هم متوجه آن میشود.
هوش مصنوعی: اگر خلقت را به دریا یا به صحرا ببری، آب دریا مانند گلاب میشود و خاک صحرا مانند عطر خوشبو خواهد بود.
هوش مصنوعی: توانایی و مقام تو آنچنان بلند است که جهانیان تحت تأثیر آن قرار میگیرند و سرزمینها با بخششهای تو مانند دریاهای بزرگ میشوند.
هوش مصنوعی: با بزرگی و عظمت تو، جایی برای محبت و زیبایی وجود ندارد. با دست راست تو، حتی سمت چپ دریا هم به آسانی به دست میآید.
هوش مصنوعی: ای تو دارای مقام و جایگاه بزرگ، و ای تو با ارزشی والا. ای تو برخوردار از عزت و شوکت، و ای تو کسی که فضل و برتریات نمایان است.
هوش مصنوعی: تو زبانی شفاف و گوارا داری و نوشتارت جادویی و دلنواز است. استعداد تو همچون دریا عمیق و دستت مانند ابر بارانزاست.
هوش مصنوعی: بهشت نشانهای از رضایت و وحدت توست، در حالی که عذاب در جهنم نتیجهی نافرمانی و اختلاف تو است.
هوش مصنوعی: در اراده تو، مانند بادی نرم و آرام است و در سکون و احتیاط تو، همانند حالت کسی است که جز خود نبیند و هیچ چیز دیگری برایش اهمیت نداشته باشد.
هوش مصنوعی: به برکت بخششهای تو، مردم در رفاه و بینیازی قرار گرفتهاند و به لطف توجهات تو، جهانیان به عظمت و اهمیت دست یافتهاند.
هوش مصنوعی: ای سرور، آنچه که بر من از ساخت و ساز آسمانها و سرنوشت میگذرد، اگر بخواهم آن را توصیف کنم، دلچسب نخواهد بود.
هوش مصنوعی: در دام عشق گرفتارم و جانم به شدت آسیب دیده است. من به خاطر مشکلات روزگار، همچنان در این بند بسته هستم و وضعیت سختی را تجربه میکنم.
هوش مصنوعی: دنیا رنگ و بوی تلخی دارد و به خاطر ظلم و ستمی که در آن وجود دارد، موهای من سفید مانند رنگ شیر شده و صورتم سیاه و تیره مثل قیر شده است.
هوش مصنوعی: تلاش واقعی و کوشش بیوقفهی تو مرا از آن ورطهی خطرناک نجات داد، مانند اینکه از خمیر چیزی زیبا و جدید ساخته شود.
هوش مصنوعی: در زیر فشار درد و مشکلات، پیوسته دچار زحمت شدم، اما اگر کمک تو به من نمیرسید، هرگز نجات نمییافتم.
هوش مصنوعی: در سایه حمایت و لطف تو، اگرچه زمانی ضعیف بودم، حالا قوی شدم. و از بخششهای تو توانمند شدم، اگرچه قبلاً در فقر به سر میبردم.
هوش مصنوعی: هیچکس قدرتی بر پاسخ دادن به زحمتها و تلاشهای تو ندارد جز خداوند توانا.
هوش مصنوعی: اما من به اندازه تواناییام بعد از این در ستایش و تعریف تو با دل و جان سخن خواهم گفت.
هوش مصنوعی: من هرگز از ستایش تو بینیاز نخواهم بود و هیچگاه نمیخواهم از یاد تو خالی بمانم.
هوش مصنوعی: در میان گلها و باغ، ستایش تو را مانند بلبلان سروده و در هر لحظه به آسمان خواهم رساند.
هوش مصنوعی: تا وقتی که تلخی شیر و شیره وجود دارد، نمیتوان آن را با شرنگ مقایسه کرد و تا زمانی که نرمی خار و گیاهان خاردار وجود دارد، نمیتوان آن را با حریر مشابه دانست.
هوش مصنوعی: سال و ماه میگذرد، اما ای سرور من، همیشه در شادی و خوشی باش. در روز و شب، دشمن جاه و مقام تو در عذاب باشد.
هوش مصنوعی: خوشبختی و سعادت تو در بالاترین نقطهها قرار دارد و عظمت و بزرگیات بر بلندای آسمان نمایان است.
هوش مصنوعی: دوستان در جمع تو شاد و خوشحال و زیبا هستند مانند لعل و گل، اما دشمنان تو به سختی و غمگینی میگذرانند و حالشان خوب نیست، مانند زردی و شکایت زریر.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا سپاه گل هزیمت شد ز خیل ماه تیر
از ترنج افروخت بستان چون سپهر از ماه تیر
با منقط سیب گوئی نار کفته کرده جنگ
این بخست آنرا بتیغ و آن بخست اینرابتیر
کان بتن بر کفته دارد زخمها از تیغ مهر
[...]
مهرگان مهربان باز آمد و عصر عصیر
کنج باغ و بوستان را کرد غارت ماه تیر
بدره بدره زریابی زیر پای هر درخت
توده توده سیم بینی در کنار هر غدیر
از فراق نوبهاران در دل نارست نار
[...]
پیر شد طبع جهان از گردش گردون پیر
تیر زد بر خیل گرما لشکر سرمای تیر
تا هوا سنجاب پوشید و حواصل کوهسار
گلبن از دیبا برهنه است و گلستان از حریر
حُلّه بافان را برون کردند گویی از چمن
[...]
ای سنایی جهد کن تا پیش سلطان ضمیر
از گریبان تاج سازی وز بن دامن سریر
تا بدین تاج و سریر از بهر مهرویان غیب
هر زمانی نوعروسی عقد بندی بر ضمیر
با چنین تاج و سریر از بهر دارالمُلکِ سِرّ
[...]
ای شهنشاه فریدون فر دارا دار و گیر
جم نگین نوذر سنان قارن کمان بهرام تیر
خسرو بهرام تیری کز گشاد شست تو
زآفتاب و مه سپر بر سر کشد بهرام تیر
داری از رسم و ره و سان ملوک نیکنام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.