تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست
عشق خود نیست اگر تا نفس آخر نیست
اثر شیوهٔ منظور کند هر چه کند
میل این فتنه نخست از طرف ناظر نیست
عیب مجنون مکن ای منکر لیلی که ز دور
حالتی هست که آن بر همه کس ظاهر نیست
دیده گستاخ نگاهست بر آن مست غرور
در کمینگاه نظر غمزه مگر حاضر نیست
همه جا جلوه حسن تو و مشتاق وصال
همه تن دیده و بر نیم نظر قادر نیست
وحشی آن چشم کزو نیست تو را پای گریز
بست چون پای تو بی سلسله گر ساحر نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر معاصر بیانگر عمیقترین احساسات عشق و وابستگی به معشوق است. شاعر میگوید تا آخر عمر او را فراموش نمیکند و عشق واقعی در نبود معشوق وجود ندارد. او اشاره میکند که هر کنشی که از جانب معشوق میآید، بر اساس تفکر و نظر دیگران نیست. به تعبیر او، عشق و جنون در این راه انکار ناپذیر است و عیبهای میزند که عاشق را از دور مینگرند. او که به زیبایی معشوق خود مینگرد، در تلاش است تا به او نزدیک شود، اما در واقعیت همواره در کمینگاه نظر معشوق باقی میماند. در نهایت، شاعر به ناچاری خود در برابر زیبایی معشوق و تسلیم شدن در برابر عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندهام، هیچگاه یاد تو از ذهنم نمیرود. اگر عشق من واقعی باشد، باید تا آخر عمرم پایدار بماند.
هوش مصنوعی: شیوه و روش خاصی بر هر چیزی که انجام میشود تأثیرگذار است و تمایل این آشوب اولیه از جانب ناظر نیست.
هوش مصنوعی: بر تو ای کسی که لیلی را انکار میکنی، خرده نگیر به مجنون، چرا که حالتی در دور از او وجود دارد که برای همه آشکار نیست.
هوش مصنوعی: چشم پرتوقع من به انتظار آن کسی است که با چشمانش در کمین است و به نظر میرسد در حالتی مغرور و مست از زیبایی به سر میبرد. آیا او حاضر است؟
هوش مصنوعی: هر جا که نگاه میکنم، جمال تو خود را نشان میدهد و همه در انتظار دیدار تو هستند؛ اما هیچکس نمیتواند تنها با یک نگاه از زیباییات بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: چشم وحشی که تو را از فرار باز داشته، همان چشمی است که تو را به دام انداخته است. وقتی پای تو بیسلسله و رهاست، نشان میدهد که هیچ جادویی پشت این ماجرا نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای بزرگی که در آفاق تو را دیگر نیست
وز همه عالم چون گوهر تو گوهر نیست
بی جوار در تو مرد درم را زر نیست
بی وجود کف تو مرغ کرم را پر نیست
گر فلک خوانمت از جاه روا باشد از آنک
[...]
کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست
یا نظر با تو ندارد مگرش ناظر نیست
نه حلالست که دیدار تو بیند هر کس
که حرامست بر آن کش نظری طاهر نیست
همه کس را مگر این ذوق نباشد که مرا
[...]
مخور ای ابن یمین غم چو وفاقت برسد
بحضور عم و خال و پدر و مادر نیست
هر وفاتی که بسلطانیه واقع گردد
تو یقین دان که بفریومد از آن خوشتر نیست
هیچکس نیست که منظور مرا ناظر نیست
گرچه بر منظرش ادراک نظر قادر نیست
ایکه از ذکر به مذکور نمیپردازی
حاصل از ذکر زبان چیست چو دل ذاکر نیست
نسبت ما مکن ای زاهد نادان به فجور
[...]
هر که را نقش خط و خال تو در خاطر نیست
گر دم از مشک زند خاطر او عاطر نیست
صورتت مظهر من است ولی این معنی
همچو حسن دگران بر همه کی ظاهر نیست
ساکن کوی تو از دور رخت بیند و بس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.