گنجور

 
وحشی بافقی

چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگی

غم بر نتابد بیش ازین باید تن فرمودگی

نی ناله‌ای نزدیک لب نی گریه‌ای در دل گره

یارب نصیب من مکن اینست اگر آسودگی

گفتی به عشق دیگری آلوده‌ای تهمت مکن

حاشا معاذالله کجا عشق من و آلودگی

رفت آن سوار تندرو ماند این سگ دنباله‌دو

بشتاب ای پای طلب یارب مبادت سودگی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جامی

ماییم شسته زآب می دست از همه آلودگی

سوده سری در پای خم وز درد سر آسودگی

وقتی به عشق نیکوان بودم ز بودخویش گم

و اکنون به خود درمانده ام خوش وقت آن گم بودگی

تا سر به بالینم ز تو بر بستر بی بستری

[...]

محتشم کاشانی

بر روی یار اغیار را چشمی به آن آلودگی

غلطان به خاک احباب را اشگی به آن پالودگی

مجنون چو افشاند آستین بر وصل تا روز جزا

دامان لیلی پاک ماند از تهمت آلودگی

نازش برای عشوه ای صد لابه می‌فرمایدم

[...]

هاتف اصفهانی

شستم ز می‌در پای خم، دامن ز هر آلودگی

دامن نشوید کس چرا، زابی بدین پالودگی

می‌گفت واعظ با کسان، دارد می و شاهد زیان

از هیچکس نشنیده‌ام حرفی بدین بیهودگی

روزی که تن فرسایدم در خاک و جان آسایدم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه