مستغنی است از همه عالم گدای عشق
ما و گدایی در دولتسرای عشق
عشق و اساس عشق نهادند بر دوام
یعنی خلل پذیر نگردد بنای عشق
آنها که نام آب بقا وضع کردهاند
گفتند نکتهای ز دوام و بقای عشق
گو خاک تیره زر کن و سنگ سیاه سیم
آنکس که یافت آگهی از کیمیای عشق
پروانه محو کرد در آتش وجود خویش
یعنی که اتحاد بود انتهای عشق
اینرا کشد به وادی و آنرا برد به کوه
زینها بسیست تا چه بود اقتضای عشق
وحشی هزار ساله ره از یار سوی یار
یک گام بیش نیست ولیکن به پای عشق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و نکات عمیق آن سخن میگوید. شاعر به گدایی عاشقانه اشاره میکند و میگوید که عشق، مستقل از دنیای مادی است و اساس آن بر دوام بنا شده است. او به نظر سازندگان مفهوم آب بقا اشاره دارد که درباره پایداری عشق صحبت کردهاند. شاعر همچنین بیان میکند که حتی با گذشت زمان و سختیها، عشق میتواند انسان را به وادیهای مختلفی ببرد، اما در نهایت همه چیز به عشق و پیوند عمیق آن برمیگردد. در نهایت، عشق را ارزیابی میکند که گامهایی که به سوی محبوب برمیداریم، تنها یک گام بیشتر نیست، اما این گام به پای عشق بسیار ارزشمند است.
هوش مصنوعی: عشق ما آن چنان باارزش و غنی است که همه دنیا برایش بیارزش است. ما در چهره این عشق به کوچکی و نیازمندی خود اقرار میکنیم و هر چه داریم، فدای این عشق میکنیم.
هوش مصنوعی: عشق و بنیان آن را به گونهای بنا کردند که بر دوام باشد و هیچگونه آسیب و خدشهای به آن وارد نشود.
هوش مصنوعی: افرادی که درباره آب زندگی و جاودانگی صحبت کردهاند، نکتهای درباره ماندگاری و پایداری عشق بیان کردهاند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به اسرار عشق واقف شود، میتواند حتی از چیزهای بیارزش، ارزشمند بسازد. مانند تبدیل خاک و سنگ به طلا و نقره، او میتواند به کمک عشق به دستاوردهای عظیمی دست یابد.
هوش مصنوعی: پروانه با سوختن در آتش خودش نشان میدهد که عشق به اوج اتحاد و یکی شدن رسیده است.
هوش مصنوعی: این سرای زندگی برخی را به سمت وادیهای آرامش میکشاند و برخی دیگر را به قلههای چالش و سختی میبرد. تمام این تفاوتها به نیاز و شرایط عشق بستگی دارد.
هوش مصنوعی: وحشی، سالها در انتظار و در جستجوی معشوق بوده است. فاصلهای که بین او و محبوبش وجود دارد، از یک قدم بیشتر نیست. ولی برای رسیدن به عشق، این یک قدم میتواند بسیار دشوار و پرمعنا باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کس نیست زین صفت که منم در بلای عشق
چون من مباد هیچ کسی مبتلای عشق
قدر بلای عشق ندانند هر کسی
جز آنکه هست بسته بند بلای عشق
تا جای عشق شد دل من جفت غم شدم
[...]
تا نگذری ز سر نروی از قفای عشق
سر مانده کوه قاف در این ره به پای عشق
این انجمن که بر فلکش سیر می کنی
نقشی است واژگون ز ته بوریای عشق
معمار عقل را نرسد اوج دانشش
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.