گردون چو زد لوای ولایت به بام ما
سامان گرفت شرع پیمبر به نام ما
در نعت این بس است که روحالامین پاک
آرد سلام بارو رساند پیام ما
ای خواجه بندگی به مقامی رساندهایم
کافسر رباید از سر شاهان غلام ما
ما را دوام عمر نه از دور انجم است
باشد دوام دور فلک از دوام ما
دردا که بی حضور می و دور جام رفت
سی سال روزگار همه صبح و شام ما
ساقی چو یک اشاره شد از پیر میفروش
لبریز ساخت از می توحید، جام ما
ما را که لعل یار به کام است و می به دور
دور سپهر گو که نگردد به کام ما
در آستان میکده ما را کنید خاک
شاید که بوی باده رسد بر مشام ما
وحدت رموز مستی و اسرار عاشقی
یکسر توان شناخت ز طرز کلام ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زبان فارسی از جایگاه والای خود در عرفان و عشق صحبت میکند. او به پیروزی دین و پیامبر اشاره میکند و بر اهمیت روحانیت و ارتباط با خدا تأکید دارد. شاعر از زندگی پرچالش سه دههای خود بدون شراب و شادمانی گلایه میکند و به یاد دوران میپردازد که با می و عشق پر بود. او به میکده دعوت میکند تا بادهای از عشق و معرفت بنوشد و در نهایت به وحدت و رازهای عشق و مستی اشاره میکند که تنها از کلام او قابل درک است.
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان پرچم حکومت را بر فراز ما برافراشت، اصول دین پیامبر با نام ما منظم و برقرار شد.
هوش مصنوعی: در توصیف او همین کافی است که فرشته مقرب، سلامی خالص و پاک به او میرساند و پیام ما را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: ای عزیز، ما به مقام و مرتبهای دست یافتهایم که حتی کافر هم نمیتواند بر سر شاهان ما سلطه پیدا کند.
هوش مصنوعی: عمر ما به خاطر دوری ستارهها و آسمان نیست، بلکه ادامه حیات ما به ادامه وجود خودمان بستگی دارد.
هوش مصنوعی: آه که چه دردناکی است که بدون می و دور از جام، سی سال از عمر ما در روز و شب سپری شد.
هوش مصنوعی: ساقی وقتی با یک اشاره از پیر میفروش، جام ما را از شراب توحید پر کرد.
هوش مصنوعی: ما که از زیبایی معشوق و لذت نوشیدن مینوشیم، به دور از همه احتمالات و موانع، بگذار به دیگران بگویند که به آرزوهای ما نخواهند رسید.
هوش مصنوعی: در در ورودی میکده، خاک ما را بپاشید تا شاید بوی شراب به مشام ما برسد.
هوش مصنوعی: تمام رازهای عشق و مستی را میتوان از نحوه گفتار ما شناخت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خیز ای غلام باده درافکن به جام ما
کز وصل توست گردش گردون غلام ما
گر لایق است چشمة خورشید را فلک
خورشید باده را فلکی کن ز جام ما
آن قاصد است باده که جان است مقصدش
[...]
ساقی به نورِ باده برافروز جامِ ما
مطرب بگو که کارِ جهان شُد به کامِ ما
ما در پیاله عکس رخِ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذتِ شُربِ مدامِ ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
[...]
ساقی بیا که دور فلک شد به کام ما
خورشید را فروغ ده از عکس جام ما
گلگون می درآر به میدان کنون که هست
رخش سپهر و توسن ایام رام ما
آن ترک را به یک دو قدح مست کن چنان
[...]
مستی ربوده از کف هستی زمام ما
مطرب نمی دهد خبری از مقام ما
تا گشته ایم غافل ازو دور مانده ایم
پدرام می شویم که وحشی است رام ما
دانی که نور مردمک چشم عالمیم
[...]
صبح گدا و شام ز خورشید روشن است
گر قادری ببخش چراغی به شام ما
ما را به کام خویش بدید و دلش بسوخت
دشمن که هیچ گاه مبادا به کام ما
در خلوتی که دختر رز نیست، عیش نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.