تا نشوئید به می دفتر دانایی را
نتوان پای زدن عالم رسوایی را
سرنوشت ازلی بود که داغ غم عشق
جای دادند به دل لاله صحرایی را
آنکه سر باخت به صحرای جنون میداند
که چه سوداست به سر این سر سودایی را
برو از گوشهنشینان خرابات بپرس
لذت خلوت و خاموشی و تنهایی را
دعوی عشق و شکیبا ز کجا تا به کجا
عشق در هم شکند پشت شکیبایی را
نیست جایی که نه آنجاست ولیکن جویید
در دل خویشتن آن دلبر هرجایی را
برو ای عاقل و از دیده مجنون بنگر
تا ببینی همه سو جلوه لیلایی را
یافتم عاقبت این نکته کزو یافتهاند
دلفریبان همه سرمایه زیبایی را
وحدت از خاک در میکده وحدت ساخت
سرمه روشنی دیده بینایی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان چالشها و دردهای عشق میپردازد و به اهمیت جستجوی حقیقت و زیبایی در دل خود اشاره دارد. شاعر میگوید که برای درک واقعیات و تجربههای عمیق عشق، باید از مسائل دنیوی و ظاهری گذر کرد. او همچنین به این نکته اشاره میکند که عشق نمیتواند با صبر و سکوت تاب آورده شود و در نهایت، زیبایی و حقیقت را فقط باید در درون خود جستجو کرد. در این راستا، او به خرابات (محل تجمع عاشقان) و سوژه های عاشقانه اشاره دارد که نشاندهنده عمق و زیبایی عشق است. در نهایت، شاعر به وحدت و غنای عشق و زیبایی در هستی اشاره مینماید.
هوش مصنوعی: برای اینکه به دانایی و معرفت دست یابید، باید در سراغ می و نوشیدن بروید، وگرنه نمیتوانید از عواقب نادانی و رسوایی بگریزید.
هوش مصنوعی: سرنوشت از ابتدا رقم خورده بود که درد و غم عشق را در دل لالههای صحرا نشاندند.
هوش مصنوعی: کسی که در دل طبیعت و جنون غرق شده، میفهمد که چه فایدهای دارد که به این دیوانگی ادامه دهد.
هوش مصنوعی: به کسانی که در گوشههای خرابات زندگی میکنند سر بزن و از آنها درباره لذتهای تنهایی و سکوت بپرس.
هوش مصنوعی: ادعای عشق و صبر از کجا شروع میشود و به کجا میرسد! عشقی که میتواند تمام تحمل و صبر را نابود کند.
هوش مصنوعی: هیچ مکانی وجود ندارد که دلبر محبوبت در آن نباشد، اما باید در درون خود به دنبال او بگردی، چون او در هر جایی که بروی در دل تو حضور دارد.
هوش مصنوعی: به سوی عقل برو و از منظر مجنون نگاه کن، تا ببینی که در هر گوشهی دنیا چطور زیبایی لیلا درخشیده است.
هوش مصنوعی: سرانجام متوجه شدم که این نکته را همه زیباییهای دلربا از آن میدانند.
هوش مصنوعی: در میکده، از خاک و طبیعت، وحدتی پدید آمده است که مانند سرمه، روشنی و بینایی را به چشمهای بینا میبخشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لاابالی چه کند دفتر دانایی را
طاقت وعظ نباشد سر سودایی را
آب را قول تو با آتش اگر جمع کند
نتواند که کند عشق و شکیبایی را
دیده را فایده آن است که دلبر بیند
[...]
مکن ای دوست ملامت من سودایی را
که تو روزی نکشیدی غم تنهایی را
صبرم از دوست مفرمای که هرگز با هم
اتفاقی نبود عشق و شکیبایی را
مطلب دانش از آن کس که بر آب دیده
[...]
هر که بیند رخ آندلبر یغمائی را
نکند هیچ ملامت من شیدائی را
جان زیان کرد دلم بر سر بازار غمش
وینزمان سود بود این دل سودائی را
دلبرا زلف تو عیسی دم و زنار و شست
[...]
ای سعادت زپی زینت و زیبایی را
بافته بر قد تو کسوت رعنایی را
عشق رویت چو مرا حلقه بزد بر در دل
شوق از خانه به در کرد شکیبایی را
گر ببینم رخ چون شمع تو ای جان بیمست
[...]
گر بری چون سر زلف این دل سودایی را
با پای بوس تو کشد این دل شیدایی را
من ازین در نروم زانکه بجانی نرسد
هیچکاری به طلب عاشق هر جایی را
روی ننموده گرفتم که روی از بر ما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.