گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
وحدت کرمانشاهی

تا نشوئید به می دفتر دانایی را

نتوان پای زدن عالم رسوایی را

سرنوشت ازلی بود که داغ غم عشق

جای دادند به دل لاله صحرایی را

آنکه سر باخت به صحرای جنون می‌داند

که چه سوداست به سر این سر سودایی را

برو از گوشه‌نشینان خرابات بپرس

لذت خلوت و خاموشی و تنهایی را

دعوی عشق و شکیبا ز کجا تا به کجا

عشق در هم شکند پشت شکیبایی را

نیست جایی که نه آنجاست ولیکن جویید

در دل خویشتن آن دلبر هرجایی را

برو ای عاقل و از دیده مجنون بنگر

تا ببینی همه سو جلوه لیلایی را

یافتم عاقبت این نکته کزو یافته‌اند

دلفریبان همه سرمایه زیبایی را

وحدت از خاک در میکده وحدت ساخت

سرمه روشنی دیده بینایی را

 
 
 
سعدی

لاابالی چه کند دفتر دانایی را

طاقت وعظ نباشد سر سودایی را

آب را قول تو با آتش اگر جمع کند

نتواند که کند عشق و شکیبایی را

دیده را فایده آن است که دلبر بیند

[...]

همام تبریزی

مکن ای دوست ملامت من سودایی را

که تو روزی نکشیدی غم تنهایی را

صبرم از دوست مفرمای که هرگز با هم

اتفاقی نبود عشق و شکیبایی را

مطلب دانش از آن کس که بر آب دیده

[...]

ابن یمین

هر که بیند رخ آندلبر یغمائی را

نکند هیچ ملامت من شیدائی را

جان زیان کرد دلم بر سر بازار غمش

وینزمان سود بود این دل سودائی را

دلبرا زلف تو عیسی دم و زنار و شست

[...]

سیف فرغانی

ای سعادت زپی زینت و زیبایی را

بافته بر قد تو کسوت رعنایی را

عشق رویت چو مرا حلقه بزد بر در دل

شوق از خانه به در کرد شکیبایی را

گر ببینم رخ چون شمع تو ای جان بیمست

[...]

کمال خجندی

گر بری چون سر زلف این دل سودایی را

با پای بوس تو کشد این دل شیدایی را

من ازین در نروم زانکه بجانی نرسد

هیچ‌کاری به طلب عاشق هر جایی را

روی ننموده گرفتم که روی از بر ما

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه