تا سر زلف پریشان تو چین در چین است
زیر هر چینی از آن جای دل غمگین است
بی مه روی بتان شب همه شب تا به سحر
دامن و دیدهام از اشک پر از پروین است
مکن از عشق بتان منع مرا ای ناصح
که مرا عشق بتان رسم و ره دیرین است
شیوه کوهکنی شیوه فرهاد بود
صفت حسنفروشی صفت شیرین است
باغ حسن تو چه باغیست که پیوسته در او
سنبل و نرگس و ریحان و گل و نسرین است
عاشق ار خواب سلامت نکند نیست عجب
عشق را درد بود بستر و غم بالین است
وحدت از صومعه گر رخت به میخانه کشید
عارف حقنگر و رند حقیقتبین است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان深ات عشق و درد ناشی از آن میپردازد. شاعر به زلف پریشان معشوق اشاره میکند که نشان از غم دل او دارد. شبها با اشکهایش پر از ستاره است و او نمیتواند از عشق معشوق دست بکشد. شاعر به زیباییهای باغ معشوق اشاره دارد و میگوید که عشق واقعی همیشه با درد و غم همراه است. در نهایت، او به عارفان و رندان اشاره میکند و میگوید که حقیقت عشق را باید در هر دو مکان، یعنی صومعه و میخانه، جستجو کرد.
هوش مصنوعی: سر زلف پریشان تو مرتب و گلایهدار است و هر بار که چین و شکاف آن را نگاه میکنم، دل غمگینی در آن نهفته است.
هوش مصنوعی: در این شبهای تار، همواره تا سپیدهدم، چهره محبوبان بینقاب در ذهنم میگذرد و چشمانم و دامنم از اشکهایم پر شده است.
هوش مصنوعی: ای ناصح، مرا از عشق معشوقان باز مدار، زیرا مقام عشق آنها برای من راه و رویهای دیرینه و شناخته شده است.
هوش مصنوعی: روش کوه کندن و سختی کشیدن، ویژگی فرهاد بود، در حالی که زیبایی و جلوهگری، ویژه شیرین است.
هوش مصنوعی: باغ زیبای تو چقدر دلانگیز است که همیشه در آن گلهای خوشبو و زیبا مانند سنبل، نرگس، ریحان و نسرین قرار دارند.
هوش مصنوعی: اگر عاشق نتواند آرام خواب راحتی داشته باشد، جای تعجب نیست که عشق با درد همراه است و غم، آرامش را از او میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر روحانیت و تقدس از صومعه دور شود و به میخانهای که نماد شادی و آزادی است، برود، آن شخص که به حقیقت و عرفان نظر دارد، فردی عارف و رند است. یعنی در این حالت، او به شناخت عمیقتری دست یافته و از قوانین و هنجارهای محدودکننده فراتر رفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا که اسلام و شریعت به جهان آیین است
رکن اسلام خداوند معزّالدین است
داور عدل ملکشاه، شه روی زمین
که ز عدلش همه آفاق بهشت آیین است
آنکه در طاعت و فرمانش شه توران است
[...]
گرد باغ رخت از سنبل چین پر چین است
باغ رخسار تو را سنبل چین پر چین است
وصف حسن بت چین پیش تو بت عین خطا
کز رخ و زلف تو بت بر بت چین پر چین است
چشمه چشم من از چشم تو دریا بار است
[...]
آنچه کفر است بر خلق، بر ما دین است
تلخ و ترش همه عالم برما شیرین است
چشم حق بین بجز از حق نتواند دیدن
باطل اندر نظر مردمِ باطل بین است
گل توحید نروید ز زمینی که دروا
[...]
باده در دور غمت بسکه نشاط افزا نیست
پنبه را نیز سر همدمی مینا نیست
مینمایند مه عید به انگشت، به هم
سوی ابروی تو میل مژهها بیجا نیست
هیچ ازین دیدهٔ خونابه گشادیم نشد
[...]
تا جنون انجمن افروز دل خونین است
دیده شیر مرا شمع سر بالین است
خون خور و مهر به لب زن که درین عبرتگاه
نفس نافه ز خونین جگری مشکین است
در و دیوار چمن مست شد از خنده گل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.