گنجور

 
واعظ قزوینی

پسند دوست نبود خود پسندی

من و بیچارگی و دردمندی

قدم مگذار از پستی ببالا

که بد افتادنی دارد بلندی!

ز حق چشم دلت را بسته دنیا

که باشد کار جادو چشم بندی

نباشد چون گلاب و گل گواهی

که ریزد آبرو از هرزه خندی

گریزانند پاکان ز اهل دولت

کند پهلو تهی، آب از بلندی

چه آسان خویش را واعظ بصد عیب

پسندیدی باین مشکل پسندی!

 
 
 
مولانا

کریما تو گلی یا جمله قندی

که چون بینی مرا چون گل بخندی

عزیزا تو به بستان آن درختی

که چون دیدم تو را بیخم بکندی

چه کم گردد ز جاهت گر بپرسی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه