گنجور

 
واعظ قزوینی

پسند دوست نبود خود پسندی

من و بیچارگی و دردمندی

قدم مگذار از پستی ببالا

که بد افتادنی دارد بلندی!

ز حق چشم دلت را بسته دنیا

که باشد کار جادو چشم بندی

نباشد چون گلاب و گل گواهی

که ریزد آبرو از هرزه خندی

گریزانند پاکان ز اهل دولت

کند پهلو تهی، آب از بلندی

چه آسان خویش را واعظ بصد عیب

پسندیدی باین مشکل پسندی!

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode