گذشت عمر و، تو در کار کاهلی، کاهل!
رسید مرگ و، تو بسیار غافلی، غافل!!
دم از کمال زنی، ز آنکه ناقصی ناقص!
کنی بدانش خود ناز، جاهلی، جاهل!!
بخویش بسته از آنی، که بیخودی بیخود!
ز حق گسسته از آنی، که باطلی، باطل!!
ز خود چو تیر گریزت بود ضرور، ضرور!
بخویشتن چو کمان، سخت مایلی، مایل!!
از آن نه پند پذیری، که واعظی واعظ!
از آن به بند اسیری، که عاقلی، عاقل!!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این چند بیت به گذر عمر و غفلت انسان از زمان اشاره میکند. او به کاهلی و عدم توجه به مرگ، که به سراغ انسان میآید، انتقاد میکند. شاعر از افرادی انتقاد میکند که با وجود ناتمامی خود، خود را کامل میدانند و به دانایی خود میبالند در حالی که در حقیقت جاهل هستند. او میگوید که انسانها به خود وابستهاند و از حق و حقیقت فاصله گرفتهاند. همچنین از انسانهایی که از خوبیها فرار میکنند و به بدیها تمایل دارند، یاد میکند و بر اهمیت گوش دادن به پندهای عالمان تأکید میکند. در کل، شاعر به غفلت و ناآگاهی انسانها و نیاز به خودآگاهی و توجه به حقیقت اشاره دارد.
هوش مصنوعی: عمر تو به پایان رسید و تو هنوز در کارها تنبلی میکنی، در حالی که مرگ نزدیک است و تو به شدت در غفلت به سر میبری!
هوش مصنوعی: وقتی درباره کمال و فضیلت صحبت میکنی، بدان که اگر خودت نقصان و نواقصی داری، آن را فقط به دانش و آگاهیات نسبت نده. گاهی اوقات نادانی ما باعث میشود که به جاهای نادرست برویم و ارزشهای واقعی را فراموش کنیم.
هوش مصنوعی: تو از آنچه هستی به خود وابستهای و وقتی خود را فراموش کنی، به حالتی نابالغ و بیخود میرسی. تو از حقیقت فاصله گرفتهای و در نتیجه، به چیزی پوچ و بیهدف تبدیل شدهای.
هوش مصنوعی: اگر از خودت فرار میکنی، این کار ضروری است! اما به خودت نیز باید گرایش و تعلق داشته باشی.
هوش مصنوعی: تو از کسی که نصیحت میکند چیزی نمیگیری و در بند مشکلاتی هستی که خودت به آنها گرفتار شدهای، هرچند عقل و درایت داری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
واصْبَحْتُ یَوْمَ النَّفْرِ و العیسُ تَرْحَلُ
وَکانَ حُدَی الحادی بِنَا و هُوَ مُعْجِلُ
اُسائِلُ عَنْ سلمی فَهَلْ مِنْ مُخَبِّرٍ
بسانَّ له علماً بها أیْنَ تنزلُ
لَقَد اَفْسَدَتْ حجّی و نُسْکی و عُمرتی
[...]
طمع ندارم ازین پس زخلق جاه و محل
مگر به خالق و دادار خلق عز و جل
حرام را چو ندانستمی همی ز حلال
چو سرو قامت من در حریر بود و حلل
به طبع رفت به زیرم همی جهان جهان
[...]
ایا بجود و بآزادگی بدهر مثل
جهان بکلک تو و کف تو فکنده امل
چگونه رنجه نباشم برنج تو ؟ که مرا
ز نعمت تو بود مغز استخوان بمثل
اگر ز فکرت تو دوش خواب خوش کردم
[...]
ایا چراغ شهان جهان امیر اجل
بدست مایه پیروزی و بتیغ اجل
بابر و دریا ماند بنانت گاه سخا
ببرق و صاعقه ماند سنانت گاه جدل
بدانش ودهش و جود و داد و دولت و دین
[...]
خجسته بادا بر خواجه عمید اجل
خجسته عید رسول خدای عزوجل
عماد ملک و ملک بوالفرج مفرج غم
که هم عماد جلالست و هم عمید اجل
اساس نصرت نصربن رستم آن که به دوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.