تا هوای سرمه گشتن ز استخوانم سر کشید
از نگاه تند چشم او بمن خنجر کشید
نیست برتر از تلاش پستی خود پله یی
گر بود انصاف، باید سنگ را با زر کشید
هر سر مویم بدست صد شکست افتاده است
بر سرم تا عشق از سنگ جفالشکر کشید
هر که پردازد، بحالم، گرددش در دیده اشک
خامه نقاش، تصویرم بچشم تر کشید
قرب میخواهی ز حد خود قدم مگذار پیش
از ادب فانوس نور شمع را در بر کشید
نیست واعظ خودنمایان را بجز غم حاصلی
صد گره افتاد در دل خوشه را، تا سرکشید!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به احساسات عاشقانه و دردهای ناشی از عشق میپردازد. شاعر از تأثیر عمیق نگاه معشوق بر خود سخن میگوید و به تلاش بیهودهاش برای رسیدن به عشق اشاره میکند. او از شکستها و دردهایی که در پی عشق به او وارد شده، میگوید و بهنوعی حسرت و ناامیدی را در کلماتش حس میکند. همچنین، شاعر به مفهوم ادب و احترام در عشق اشاره کرده و بر این باور است که خودنمایی و ریا در دیانت نتایج خوبی نخواهد داشت. در نهایت، شاعر به وضعیت درونی خود میپردازد و از گرههای عمیق در دلش که ناشی از تجربیات عاشقانهاش است، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: تا زمانی که آرزوی زیبایی و طراوت در وجود من زنده است، چشمان تند او به من مانند خنجری حمله میکند و مرا میآزارد.
هوش مصنوعی: تلاشی که انسان برای به دست آوردن مقام و جایگاه خود میکند، اهمیتی بیشتر از سرشت و ذات او دارد. اگر عدالت برقرار باشد، باید در کوشش و تلاش بین افراد تفاوتی وجود نداشته باشد و ارزشها بر اساس زحمت و کوشش تعیین شوند، نه بر اساس چیزهای سطحی و ظاهری.
هوش مصنوعی: در هر یک از موهایم نشانههای شکست و آسیب وجود دارد، زیرا عشق من از سختیها و دشواریهای زیادی عبور کرده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که به حال من توجه کند، در چشمانش اشک به عنوان رنگی برای نقاشی، تصویر من را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال نزدیکی و محبت هستی، از مرزهای خود فراتر نرو. قبل از اینکه گام برداری، ادب و آداب را رعایت کن، مانند اینکه فانوس نور شمع را با احتیاط در آغوش بگیری.
هوش مصنوعی: واعظان خودبین و خودنما هیچ بهرهای جز غم ندارند. دلها مانند خوشهای هستند که صد گره در آن افتاده، تا زمانی که از سر برآید و رهایی یابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبح صادق بیرق نور از افق چون برکشید
خسرو سیارگان از باختر لشکر کشید
شاه ترک از باختر با تیغ زرین حمله کرد
رای هند از رأی او رایت سوی خاور کشید
شد روان کشتی برود نیل چون ملاح غیب
[...]
صبح چون رایت به فرق خسرو خاور کشید
باده خوش باشد ز جام خسروانی در کشید
کو کله کج نه به مستی هر که در وقت صبوح
لالهسان در جام یاقونی می احمر کشید
زیبدش در باغ رعنایی نمودن هرگه او
[...]
هر که در بزم بلا جام توکل در کشید
از خمار محنت و غم درد سر کمتر کشید
نشئه ذوق ظفر در ساغر بزم بلاست
ای خوش آن مستی که می مردانه تن ساغر کشید
طالب نام نکو را نیست باکی از بلا
[...]
نیست مو کز فرق ما برگشتهبختان سر کشید
بر سر شوریدگان سودای او لشکر کشید
ای دل از گرمی خورشید قیامت باک نیست
آه سردی میتوان در عرصه محشر کشید
من که یک دستم به جیب و دست دیگر بر سر است
[...]
تا خط مشکین لب لعل ترا در بر کشید
موج بیتابی الف بر سینه کوثر کشید
زنگ هستی از دل ما برد ذوق نیستی
عود ما آخر دم خوش در دل مجمر کشید
این که گرد ماه تابان می نماید هاله نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.