گر کنم تحریر احوال دل ناشاد را
همچو نی در هم بسوزد خامه فولاد را
غیر غمخواری بدشمن ناید از آزادگان
شانه گردد ارّه ، گر بر سر نهی شمشاد را
تندخویان را نباشد جز کدورت حاصلی
نیست در کف غیر خاک از تندی خود باد را
چهرهای دیدم که صورت بنددار تصویر آن
موی آتش دیده سازد خامه استاد را
گر دلت سخت است واعظ تن به سوز عشق ده
زیر بار شعله نه این بیضه فولاد را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از بیحالی و اندوه دل خود صحبت میکند و از سختیهای ناشی از غم و رنج میگوید. او به نوعی احساس ناامیدی دارد و بیان میکند که اگر بخواهد حالت دلش را بنویسد، مانند نی با غم میسوزد. شاعر اشاره میکند که آزادگان جز غم و درد چیزی برای بدیگران ندارند و میگوید کسانی که تندخو و زود رنج هستند، جز کدورت و تندی حاصل نمیکنند. او چهرهای را توصیف میکند که زیبایی خاصی دارد و از او خواسته میشود تا در عشق خود سوز و شوق را احساس کند، زیرا تنها در دل عشق میتواند از سختیهای زندگی رهایی یابد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم افکار و احساسات خود را بنویسم، مانند نی که در آتش میسوزد، قلمی که از فولاد است نیز در این کار نابود خواهد شد.
هوش مصنوعی: برای آزادگان، از دشمنان تنها غمخواری به چشم میخورد. حتی اگر چوب بر سر شمشاد بگذاری، باز هم ارهای نمیشود.
هوش مصنوعی: افرادی که تندخو و زودناراحت هستند، هیچ چیزی جز کدورت و دلگیری به دست نمیآورند. در واقع، اگر با خشم و عصبانیت رفتار کنند، نتیجهای جز ناامیدی نخواهند داشت.
هوش مصنوعی: صورت زیبایی را دیدم که مانند بندهای طراحی شده، چنان جذاب بود که موهایش شبیه آتش به نظر میرسید و این زیبایی هنرمند را تحت تأثیر قرار میداد.
هوش مصنوعی: اگر دلت سخت و بیحس شده، بهتر است که خود را به سوز عشق بسپارید. تحت تأثیر احساسات عمیق قرار بگیرید و خود را در آغوش عشق قرار دهید تا این قلب فولادی و قویتان نرم و آسیبپذیر شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز بر عاشق فروش آن سوسن آزاد را
باز بر خورشید پوش آن جوشن شمشاد را
باز چون شاگرد مومن در پس تخته نشان
آن نکو دیدار شوخ کافر استاد را
ناز چون یاقوت گردان خاصگان عشق را
[...]
شب به روز آمد بسی کز دل نهادی یاد را
جان ز تن آمد برون بویی ندادی باد را
سر به دیوار سرایت می زنم تا بنگری
زانکه با باز شکاری خوش بود صیاد را
بازوی هجرت قوی در کشتن بیچارگان
[...]
پیر ما بگذاشت آخر شیوه زهاد را
ساخت فرش میکده سجاده ارشاد را
خورده ام پیش از نماز صبح می بهر خدا
ای امام امروز با مطرب گذار اوراد را
چنگ استادی ست درس عشق گو مطرب کجاست
[...]
غمزه اش افزود در ایام خط بیداد را
زنگ زهر جانستان شد تیغ این جلاد را
حسن بی رحم است، ورنه دود تلخ آه من
آب گرداند به چشم آیینه فولاد را
ساده لوحی بین که می خواهم شکار من شود
[...]
در هنرمندی ز مردن نیست غم استاد را
زنده دارد کار شیرین، تا ابد فرهاد را
تا ابد آدم نخوردی نیم گندم از بهشت
در ازل خوردی اگر یک جو غم اولاد را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.