گنجور

 
جامی

پیر ما بگذاشت آخر شیوه زهاد را

ساخت فرش میکده سجاده ارشاد را

خورده ام پیش از نماز صبح می بهر خدا

ای امام امروز با مطرب گذار اوراد را

چنگ استادی ست درس عشق گو مطرب کجاست

تا زمانی بر سر درس آرد این استاد را

صوفی دریوزه گر از بزم جمع دجله کش

گر رود غم نیست یک زنبیل کم بغداد را

اعتماد مفلس میخانه بر فیض خم است

نیست زادی چون توکل حاجی بی زاد را

از دم نی گرم کی گردد دل سخت فقیه

گرچه سازد فی المثل نرم این فسون پولاد را

جامیا خشت از سر خم گیر و گل از لای می

گر عمارت خواهی این دیر خراب آباد را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode