گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
واعظ قزوینی

کوه کن از طرفی، وز طرفی مجنون است

پر ز عشق است، اگر کوه و اگر هامون است

کیست، کو خانه خراب هوس دنیا نیست؟

یکی از خاک نشینان درش، قارون است

پیش پاکان، همه اقبال جهان ادبار است

نخل در آینه آب روان وارون است

اهل دل، ربط بهم از ره باطن دارند

رشته گوهر صد لفظ همان مضمون است

پیش ابنای زمان، عقل و خرد بی شرمیست

بید را نام سرافگنده چو شد، مجنون است

جامه هستیت از لوث هوس پاک کند

مالش سختی ایام، تو را صابون است

ظاهر و باطن ما، در طبق اخلاص است

هرچه در خانه بود آینه را بیرون است

تاب دردسر پرگویی کهسارم نیست

جای مجنون سراپا رم ما، هامون است

آن قدر تشنه حرف لب یاقوت توام

که زبان چون قلم از کام مرا بیرون است

کیست واعظ، که کند دعوی صاحب سخنی؟

این قدر بس که نگویند که ناموزون است

 
 
 
فضولی

هر زمان حال من از عشق تو دیگرگون است

بتو چون شرح کنم حال چه گویم چون است

غم دل سوخت مرا پیش که آرم بزبان

قصه درد درونم که ز حد بیرون است

شده از ناوک آهم دل گردون مجروح

[...]

محتشم کاشانی

دوستم با تو به حدی که ز حد بیرونست

دشمنم نیز به نوعی که ز شرح افزون است

معنی دوستی از گفت و شنو مستغنی است

صورت دشمنی آن به که نگویم چونست

دامن عصمت گل چون دردا ز صحبت خار

[...]

صائب تبریزی

اشک از گرمی آه دل من گلگون است

طره آه من از سلسله مجنون است

سرو آورده خطی سبز ز دیوان قضا

کز جهان دست تهی قسمت هر موزون است

سلیم تهرانی

بی‌تو در بزم طرب بس که دلم محزون است

ساغر می به کفم آبلهٔ پرخون است

هرکه بیند به کفش، دستهٔ گل پندارد

بس که آیینه ز عکس رخ او گلگون است

قسمت ما به جهان غیر پریشانی نیست

[...]

جویای تبریزی

بیدلی را که گلشن داغ و چمن هامون است

غنچهٔ گلبن امید دل پرخون است

بید بی سرو خوش آینده نباشد در باغ

آری آزادگیی لازمهٔ مجنون است

راستان را نبود ف رق زهم در باطن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه