بابا کجایی از چه نیایی به دیدنم
کز درد اشتیاق تو کاهیده شد تنم
از کربلا به شام، بیا و نظاره کن
کنج خرابه، منزلم و خاک مسکنم
بذر محبت تو به دل کاشتم دریغ
بین خوشه خوشه سوخت زهجر تو خرمنم
یکتا در ثمین تو بودم ولی کنون
بنگر ز اشک، عقد گهرها به دامنم
من بلبل ریاض تو بودم به صد زبان
خاموش کرد گردش گردون، چو سوسنم
آخر نه من عزیز تو بودم پدر ببین
خوار و اسیر در کف یک شهر دشمنم
زین پیش طوق گردن من بود دست تو
اکنون ز ریسمان، شده مجروح گردنم
از ضرب نیزه پهلوو پشتم شده کبود
نیلی زسیلی است رخ پرتو افکنم
دشمن امان نداد که از آفتاب گرم
از گیسوان خود به تنت سایه افکنم
«ترکی» اگر به این غم و حسرت، روم به خاک
هر سال بردمد گل حسرت، ز مدفنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و دردناک یک فرد اشاره دارد که به شدت منتظر دیدار پدرش است. او از دوری پدر و رنجی که بر او میگذرد، شکایت کرده و به یاد دوران گذشتهای میافتد که در کنار پدر بوده است. شاعر در توصیف حال و روز خود، به اسارت و زخمهای جسمی و روحی اشاره میکند و از عشق و محبت نسبت به پدر سخن میگوید. در نهایت، او به سرنوشت خود و آرزوهایی میپردازد که به خاطر دوری از پدر هر سال در دلش زنده میشود.
هوش مصنوعی: بابا، کجایی؟ چرا به دیدن من نمیآیی؟ از شدت عشق و شوق تو، بدنم خسته و ناتوان شده است.
هوش مصنوعی: از کربلا به شام بیا و ببین که در گوشهی خرابه، خانهام و جایی که زندگیام به خاک سپرده شده است.
هوش مصنوعی: من در دل خود بذر محبت تو را کاشتم، اما افسوس که با فراق تو، خوشههای آن شعلهور شد و تمام حاصل عمرم را سوزاند.
هوش مصنوعی: من در گذشته تنها و یگانه در دنیای باارزش تو بودم، اما حالا با نگاه به اشکهایم، میبینی که دامنم از گوهرها پر شده است.
هوش مصنوعی: من مانند بلبل در باغ تو بودم، اما زمان و سرنوشت باعث شد که نتوانم حرف بزنم و تنها به صورت خاموش در کنار تو بمانم، مانند سوسن که زیباییاش در سکوتش است.
هوش مصنوعی: در نهایت، حالا که من دیگر عزیز تو نیستم، پدر، ببین که چگونه در یک شهر دشمن، خوار و ذلیل و گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: پیش از این، گردن من در اختیار تو بود و حالا ریسمان تو باعث شده که گردن من آسیب ببیند.
هوش مصنوعی: به خاطر ضربات نیزه، پهلو و پشت من کبود و زخمی شده است. حالا میخواهم که بر چهرهام نور و روشنی بتابانم.
هوش مصنوعی: دشمن اجازه نداد که از گرمای آفتاب، موهایم را روی تنت بکشم و سایهبان تو شوم.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر این غم و حسرت، به خاک سفر کنم، هر سال گلی از حسرت بر سر مزارم خواهد رویید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرگه که من به زلف وی اندر نگه کنم
شادی و خرمی ز دل خویش برکنم
گردد روان سرشکم و گردد تپان دلم
گردد نژند جانم و گردد نوان تنم
هرگه که دست بر شکن زلف او برم
[...]
ای نجم دین به خط تو عثمان نداد سیم
نه جمله بی میخم باوی چه فن زنم
دل برکنم ز سیم تو تا از برای سیم
آلات روی عثمان چون سیم برکنم
تو بشکنی برای آنچه دهی خط نجم را
[...]
ای بارگاه صاحب عادل خود این منم
کز قربت تو لاف زمین بوس میزنم
تا دامن بساط ترا بوسه دادهام
بر جیب چرخ میسپرد پای دامنم
تا پای بر مساکن صحنت نهادهام
[...]
جان میبرد به عشرت حوران گلشنم
تن می کشد به خدمت دیوان گلخنم
عیسی است جان پاک و خرست این تن پلید
پیکار خر همی همه بر عیسی افکنم
تن دیو و جان فرشته و من نقش دیو شوم
[...]
کوه بلاشدست ز رنج جرب تنم
بیچاره من که کوه بناخن همی کنم
رگهای من چو چنگ برون آمده ز پوست
پس من بناخنان خود آن رگ همی زنم
چون چوب خرگهست برو برپشیزها
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.