هرگه که من به زلف وی اندر نگه کنم
شادی و خرمی ز دل خویش برکنم
گردد روان سرشکم و گردد تپان دلم
گردد نژند جانم و گردد نوان تنم
هرگه که دست بر شکن زلف او برم
بر خویشتن ز حسرت و تیمار بشکنم
گاهش به روی برنهم و گه به دیدگان
گاهش هزار بوسه به یک موی بر زنم
بیهش بیوفتم که شبی دیده باشمش
در بیهشی کجا بوم از دست بفکنم
بی تو به زلف تو نتوانم نهاد دل
بی تو چو موی گردم گر سنگ و آهنم
تا حربگاه مسکن و مأوای او شده است
زندان شده است زاندُه آن ماه مسکنم
از هجر آن چو لاله اردیبهشت روی
من روزها به زاری چون ابر بهمنم
ایدوستر ز جان و جهان تا برفته
از درد و غم به کام بداندیش دشمنم
تا جعد تو به مشک کنارم بیاگند
هر شب ز دیده جامه به لؤلؤ بیاگنم
اندر جهان به عشق پراکنده نام من
از بس که خون دیده به رخ بر پراکنم
ای روشنایی دل تا دوری از برم
تاری شده است از غم این چشم روشنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و دلتنگی شاعر است. هر گاه به زلف محبوبش نگاه میکند، شادی و خرمی را از دلش میبرد و به جای آن غم و اندوه جایگزین میشود. او به شدت به محبوب خود وابسته است و بدون او احساس تنهایی و سنگینی میکند. شاعر به خاطرههای شیرین و لحظات دلانگیز با محبوبش اشاره میکند و از حسرتها و دردهایی که از دوری او به دل دارد، میگوید. او مانند لالهای پژمرده از هجر و فراق محبوبش رنج میبرد و امید دارد روزی دوباره به معشوقش برسد. شعر به زیبایی احساسات عمیق عاشقانه و غمهای ناشی از جدایی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: هر بار که به موهای او نگاه میکنم، شادی و خوشحالی از دل من بیرون میرود.
هوش مصنوعی: دل من به شدت پر از غم و اندوه شده، روح من در حال پریشانی است و جسمم نیز به شدت به این حال و روز دچار شده است.
هوش مصنوعی: هر بار که دستی به موهای پیچ در پیچ او میزنم، از شدت حسرت و ناراحتی، بر خودم غمگین و ناامید میشوم.
هوش مصنوعی: برخی اوقات روی او را میبوسم و گاهی نیز با چشمهایم او را مینگرم، و گاهی هزار بار به یک مویش بوسه میزنم.
هوش مصنوعی: من در حالت بیخبری قرار میگیرم و آرزو دارم شبی او را ببینم؛ در حالی که در این حالت نمیدانم کجا از دستش خارج شوم.
هوش مصنوعی: بدون تو، نمیتوانم دل را به زلف تو بزنم. بدون تو، اگرچه مثل موی نرم هستم، اما اگر سنگ و آهن هم باشم، باز هم چنین نخواهم بود.
هوش مصنوعی: او به جایی رسیده که مسکن و مکانش تبدیل به جنگگاهی شده و این حالت برایش همچون زندان است؛ او آن قدر در این شرایط گرفتار شده که به انتظار آن ماه که آرامش بخش است، روزگار میگذرانَد.
هوش مصنوعی: از دوری آن کسی که مانند لالههای فصل بهار زیباست، من روزها همانند ابرهای زمستانی در حال گریه و اندوه به سر میبرم.
هوش مصنوعی: ای دوست، از جان و دنیا جدا شدم تا از درد و غم رها شوم و در نهایت به کام بدخواهان خود نرسم.
هوش مصنوعی: هر شب با زیبایی و جذابیت تو به مشک خوشبو میآغوشم و از چشمانم، قطرات مروارید ریخته میشود.
هوش مصنوعی: در دنیا به خاطر عشق، نام من را به قدری در دلها منتشر میکنم که از بس اشک ریختهام، چهرهام به خون میافتد.
هوش مصنوعی: ای روشنی دل، زمانی که از من دوری، دلم پر از تیرهگی شده و چشمانم از غم تاریک شدهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای نجم دین به خط تو عثمان نداد سیم
نه جمله بی میخم باوی چه فن زنم
دل برکنم ز سیم تو تا از برای سیم
آلات روی عثمان چون سیم برکنم
تو بشکنی برای آنچه دهی خط نجم را
[...]
ای بارگاه صاحب عادل خود این منم
کز قربت تو لاف زمین بوس میزنم
تا دامن بساط ترا بوسه دادهام
بر جیب چرخ میسپرد پای دامنم
تا پای بر مساکن صحنت نهادهام
[...]
جان میبرد به عشرت حوران گلشنم
تن می کشد به خدمت دیوان گلخنم
عیسی است جان پاک و خرست این تن پلید
پیکار خر همی همه بر عیسی افکنم
تن دیو و جان فرشته و من نقش دیو شوم
[...]
کوه بلاشدست ز رنج جرب تنم
بیچاره من که کوه بناخن همی کنم
رگهای من چو چنگ برون آمده ز پوست
پس من بناخنان خود آن رگ همی زنم
چون چوب خرگهست برو برپشیزها
[...]
مستم کن آنچنان که ندانم که من منم
خود را دمی مگر به خرابات افگنم
فارغ شوم ز شعبده بازی روزگار
زین حقهٔ دو رنگ جهان مهره برچنم
قلاش وار بر سر عالم نهم قدم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.