گنجور

 
ترکی شیرازی

صدایی عمه زین طشت زر آید

که جانم از بدن خواهد بر آید

بگو ای عمه! در طشت این سر کیست؟

که از وی بوی مشک و عنبر آید

به لبهایش یزید دون زند چوب

که از دیده سرشکم یکسر آید

سر بابای مظلومم به طشت است

که در اشکم از چشم تر آید

مرا ای عمه! تاب دیدنش نیست

دعا کن تا که عمر من، سر آید

کنم جان را فدا در پای این سر

اگر یکدم مرا او در بر آید

سر چوب یزید ای عمه! بر دل

مرا خون ریزتر از خنجر آید

بروای عمه جان! برگو مزن چوب

مگر رحم اش به دل، این کافر آید

نیازآرد لبی را کز لطافت

خجل پیشش زلال کوثر آید

به جز ما عمه جان اینجا به گوشم

صدای رود رودی دیگر آید

گمانم مادرم زهرا زجنت

به حال زار و با چشم تر آید

یزید آیا جوابش را چه گوید

در این مجلس اگر پیغمبر آید

در این مجلس دلم می خواست عمه

علی با ذوالفقار از در، در آید

سر بابای خود در طشت بینم

چسان دیگر سرم در بستر آید

از این شوری که «ترکی» راست ترسم

که پیش از وعده شور محشر آید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
اثیر اخسیکتی

که را هجرت به پرسش کمتر آید

ز خون دل کنارش کم تر آید

نیارم بست در روی غمت در

که چون باد از ره روزن در آید

فرو شد در پیت روزم چه باک است

[...]

عراقی

مرا، گرچه ز غم جان می‌برآید

غم عشقت ز جانم خوشتر آید

درین تیمار گر یک دم غم تو

نپرسد حال من، جانم برآید

مرا شادی گهی باشد درین غم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه