فغان ز کج روی روزگار و مکر و فنش
که پور فاطمه را دور کرد از وطنش
دریغ و درد سلیمان کربلا را کرد
زمانه سخت لگدکوب ظلم اهرمنش
ز کینه گشت تنش پایمال سم ستور
شهی که جان جهانی،فدای جان و تنش
حمیت عربی بین، که با تن عریان
به خاک رفت و نکردند کوفیان کفنش
به جان آنکه به پوشند بر تنش کفنی
ز پیکرش بربودند کهنه پیرهنش
به شام رفت سرش در میان طشت طلا
یزید زد ز ستم، چوب بر لب و دهنش
ز داس ظلم و ستم، بوستان طاها را
ز بیخ و بن ببریدند سرو یا سمنش
کنار نهر، لب تشنه، شد جدا افسوس
دو دست از تن عباس میرصف شکنش
بیا ببین ز نجف یا علی تو زینب را
که خصم بسته به بازو، ز راه کین، رسنش
نشسته بر سر نعش پدر، به چشم پرآب
سکینه آنکه بود عندلیب خوش سخنش
زبس به پیکر شه، بود زخم بر روی زخم
نبود جای یکی بوسه در همه بدنش
اگرنه سوز حسین است بر دل «ترکی»
چگونه شعله زند بر دل آتش سخنش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مظلومیت و ستمهایی که بر خاندان حسین (ع) و به ویژه دختران او، زینب و سکینه، رفته است، اشاره میکند. او از درد و رنج اهل بیت در کربلا و پس از آن، به ویژه هنگام اسارت و بیرحمی دشمنان مینالد. احساسات عمیق درباره ناپایداری روزگار، ظلم یزید و درد فقدان و جدایی از وطن، در قالب تصاویر غمانگیز و تأثرآور بیان شده است. همچنین، اشاره به زخمهای پیکر حسین (ع) و غم زینب (س) به عنوان نمایندهای از رنج و درد بالای قربانیان عاشورا، در این شعر به وضوح مطرح شده است.
هوش مصنوعی: ناله و اندوه از رفتار نادرست روزگار و فریبهای آن، که فرزند فاطمه را از سرزمینش دور کرده است.
هوش مصنوعی: سلیمان از این که کربلا دچار چنین مصیبتهایی شده، بسیار متأسف و غمگین است؛ زیرا زمانه به شدت ظلم و ستم را بر آن مکان فرود آورده و آن را دچار آسیب کرده است.
هوش مصنوعی: از کینه، بدن او زیر سمهای اسب پادشاهی رفته که جان جهانی برای جان و جسم او فدای میشود.
هوش مصنوعی: حمیت و غیرت عربی در اینجا به وضوح خود را نشان میدهد، زیرا مردی با بدنی عریان به زمین افتاد و مردم کوفه به او کفن ندادند.
هوش مصنوعی: به جان کسی که بر تنش کفنی میپوشند، آن را به مردم نشان میدهم که چگونه پیراهن کهنهاش را از او گرفتهاند.
هوش مصنوعی: به شام رفت و سر او را در یک ظرف طلایی گذاشتند و یزید به دلیل ظلمهایی که کرده بود، چوبی به لب و دهن او زد.
هوش مصنوعی: به دلیل ظلم و ستم، باغ و گلستان طاها را از ریشه و پایه از بین بردند، چه به درخت سرو و چه به گل سمن.
هوش مصنوعی: کنار نهر، در حالیکه تشنه بود، افسوس که دو دست عباس از بدنش جدا شد.
هوش مصنوعی: بیا ببین از نجف، ای علی، زینب را که دشمن به خاطر کینه، او را به بند کشیده است.
هوش مصنوعی: دختر آرام و غمگینی که بر روی بدن پدرش نشسته، با چشمانی پر از اشک، به یاد یکی از خوشزبانیها و زیباییهای او میاندیشد.
هوش مصنوعی: بدن او به قدری زخم و جراحت دارد که روی زخمهای دیگر، جایی برای یک بوسه هم باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: اگر عشق حسین در دل «ترکی» وجود نداشت، پس چطور میتواند آتش سخنانش بر دلها شعلهور شود؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شگفت نیست چو با تیغ در مصاف آید
که تیغ کوه بلرزد ز دست تیغ زنش
لب ملوک همی بوسه بر بساطش داد
هنوز ناشده از لب طروات لبنش
هزار توبه شکسته ست زلف پر شکنش
کجا به چشم در آید شکست حال منش؟
دل شکسته اگر زلف او بیا غالی
کم از هزار نیابی به زیر هر شکنش
مرا دو دیده ز حسرت سپید گشت چنانک
[...]
درست گشت همانا شکستگّی منش
که نیک از ان بشکست زلف پر شکنش
دل شکسته بزلفش اگر برآغالی
کم از هزار نیابی بزیر هر شکنش
دگر ندید کسی تندرست زلفش را
[...]
رها نمیکند ایام در کنار منش
که داد خود بستانم به بوسه از دهنش
همان کمند بگیرم که صید خاطر خلق
بدان همیکند و درکشم به خویشتنش
ولیک دست نیارم زدن در آن سر زلف
[...]
قبا و پیرهن او که می رسد به تنش
من از قباش به رشکم، قبا ز پیرهنش
کرشمه می کند و مردمان همی میرند
چه غم ز مردن چندین هزار همچو منش
عجب، اگر نتوان نقش خاطرش دریافت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.