گنجور

 
ترکی شیرازی

فغان ز کج روی روزگار و مکر و فنش

که پور فاطمه را دور کرد از وطنش

دریغ و درد سلیمان کربلا را کرد

زمانه سخت لگدکوب ظلم اهرمنش

ز کینه گشت تنش پایمال سم ستور

شهی که جان جهانی،فدای جان و تنش

حمیت عربی بین، که با تن عریان

به خاک رفت و نکردند کوفیان کفنش

به جان آنکه به پوشند بر تنش کفنی

ز پیکرش بربودند کهنه پیرهنش

به شام رفت سرش در میان طشت طلا

یزید زد ز ستم، چوب بر لب و دهنش

ز داس ظلم و ستم، بوستان طاها را

ز بیخ و بن ببریدند سرو یا سمنش

کنار نهر، لب تشنه، شد جدا افسوس

دو دست از تن عباس میرصف شکنش

بیا ببین ز نجف یا علی تو زینب را

که خصم بسته به بازو، ز راه کین، رسنش

نشسته بر سر نعش پدر، به چشم پرآب

سکینه آنکه بود عندلیب خوش سخنش

زبس به پیکر شه، بود زخم بر روی زخم

نبود جای یکی بوسه در همه بدنش

اگرنه سوز حسین است بر دل «ترکی»

چگونه شعله زند بر دل آتش سخنش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ادیب صابر

شگفت نیست چو با تیغ در مصاف آید

که تیغ کوه بلرزد ز دست تیغ زنش

لب ملوک همی بوسه بر بساطش داد

هنوز ناشده از لب طروات لبنش

ظهیر فاریابی

هزار توبه شکسته ست زلف پر شکنش

کجا به چشم در آید شکست حال منش؟

دل شکسته اگر زلف او بیا غالی

کم از هزار نیابی به زیر هر شکنش

مرا دو دیده ز حسرت سپید گشت چنانک

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

درست گشت همانا شکستگّی منش

که نیک از ان بشکست زلف پر شکنش

دل شکسته بزلفش اگر برآغالی

کم از هزار نیابی بزیر هر شکنش

دگر ندید کسی تندرست زلفش را

[...]

سعدی

رها نمی‌کند ایام در کنار منش

که داد خود بستانم به بوسه از دهنش

همان کمند بگیرم که صید خاطر خلق

بدان همی‌کند و درکشم به خویشتنش

ولیک دست نیارم زدن در آن سر زلف

[...]

امیرخسرو دهلوی

قبا و پیرهن او که می رسد به تنش

من از قباش به رشکم، قبا ز پیرهنش

کرشمه می کند و مردمان همی میرند

چه غم ز مردن چندین هزار همچو منش

عجب، اگر نتوان نقش خاطرش دریافت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه