«چگونه بنگرم صحن چمن را
که افسردند یاس ویاسمن را»
ز من باد صبا از راه یاری
رسان پیغام مرغان چمن را
بگو در کربلا در خون کشیدند
نهال سنبل و، سرو سمن را
چمن از بلبلان،گردید خالی
گلستان شد مکان، زاغ و زغن را
بگو آبش نداده سر بریدند
حسین آن شاه بی غسل و کفن را
بگو جسم حسین افتاده بر خاک
بگو کشتند طفلان حسن را
بگو زینب شد از شهر و وطن دور
چسان یادآورم شهر و وطن را
به خون آغشته شد چون جسم قاسم
نبویم بعد از این مشک ختن را
گذر کردی اگر بر نعش اکبر
به گو آن یوسف گل پیرهن را
که از داغ تو«ترکی» همچو یعقوب
گرفته گوشهٔ بیت الحزن را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غم و اندوه به خاطر حادثه عاشورا سخن میگوید. او به درختان و گلهای چمن اشاره میکند که در اثر واقعه کربلا پژمرده و افسرده شدهاند. با استفاده از تصاویری مانند بلبلان و زاغها، شاعر به تنهایی و بینوازی گلستانی اشاره میکند که از زیباییها خالی شده است. وی همچنین به کشتن حسین، فرزندان حسن، و دوری زینب از وطن اشاره میکند و به داغی که بر دل او نشسته است، میپردازد. در پایان، شاعر احساس درد و عمیقترین غم خود را نسبت به مصائب عاشورا و یادآوری شخصیتهای محترم آن واقعه ابراز میکند.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم به دشت سبز نگاه کنم در حالی که گلهای یاس و یاسمن پژمرده شدهاند؟
هوش مصنوعی: از من، باد صبا بگذر و پیام پرندگان باغ را به یاری برسان.
هوش مصنوعی: در کربلا، گلهای زیبا و درختان با شکوه را در خون غرق کردند.
هوش مصنوعی: چمن دیگر پر از بلبلان نیست و گلستان به مکانی برای زاغ و زغن تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: بگو که حسین را بیآنکه آبش بدهند، کشتند؛ او همان پادشاهی است که بدون غسل و کفن به شهادت رسید.
هوش مصنوعی: بگو بدن حسین بر روی زمین افتاده است و بگو که کودکان حسن را کشتند.
هوش مصنوعی: بگو زینب چگونه از شهر و دیاری که در آن بزرگ شده دور مانده و چگونه میتوانم یاد آن شهر و دیار را در دل زنده نگه دارم.
هوش مصنوعی: جسم قاسم به خون آغشته شده و من از این به بعد بوی مشک ختن را نخواهم داشت.
هوش مصنوعی: اگر از کنار پیکر اکبر عبور کردی، به آن یوسف بگو که پیراهن گلدارش را بیاورد.
هوش مصنوعی: به خاطر داغ تو، مانند یعقوب، گوشهای از ناراحتی و اندوه را گرفتهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لقب کردهست روحا خویشتن را
به دل در راه داده اهرمن را
شفیع انگیخت پیران کهن را
که نزد شه برند آن سرو بن را
برای حکم او بنهاد تن را
بسی تیمارداری کرد زن را
به کام دل بدیدم خویشتن را
گرفتم در بر آن سیمین بدن را
به دستم داد زلفی کز نسیمش
جگر خون گردد آهوی ختن را
ببوسیدم بنا گوشی که عکسش
[...]
چو بگشایی لب شکر شکن را
لبا لب در شکرگیری سخن را
لبت گوید دلیری کن به بوسی
مرا زهره نباشد، صد چو من را
به دل آتش زدی و می دمی دم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.