فغان ز دست تو ای روزگار کج بنیاد!
دلی ز دست تو ای بی وفا ندیدم شاد!
ز تند باد تو ای دهر سفله پرور رفت
شکوفه های گلستان احمدی بر باد
به دشت کرب و بلا آب های جاری بود
عزیز فاطمه بهر چه تشنه لب جان داد
شهی که لحمک لحمی، پیمبرش می گفت
چرا زکشتن او شاد شد ابن زیاد؟
کسی شنیده که طفلی به روی دست پدر
کنند پاره گلویش ز ناوک پولاد؟
چنین ستم که تو کردی به اهل بیت نبی
ز جن و انس کسی در جهان ندارد یاد
به ماتم شه بطحا سرشک آتشگون
رود ز دیدهٔ «ترکی» چو دجلهٔ بغداد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان به کام خداوند باد و دیر زیاد
برو به هیچ حوادث زمانه دست مداد
درست و راست کناد این مثل خدای ورا
اگر ببست یکی در، هزار در بگشاد
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
[...]
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
که گاه مردم ازو شادمان و گه ناشاد
مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف
شگفت و کوته ، لیکن قوی و با بنیاد
یمین دولت شاه زمانه با دل شاد
بفال نیک کنون سوی خانه روی نهاد
بتان شکسته و بتخانه ها فکنده ز پای
حصارهای قوی بر گشاده لاد از لاد
هزار بتکده کنده قوی تر از هرمان
[...]
همی ستیزه برد زلف یار با شمشاد
شگفت نیست گر از وی همیشه باشم شاد
گهی بپیچد و بستر بسیجد از دیبا
گهی بتازد و زنجیر سازد از شمشاد
ز قیر بر گل خندان هزار سلسله بست
[...]
دگر نخواهم گفتن همی ثنا و غزل
که رفت یکسره بازار و قیمت سرواد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.