گنجور

 
ترکی شیرازی

فلک ز ماتم زینب مگر خبر دارد

و گرنه جامهٔ نیلی چرا به بر دارد؟

خبر ز حال سکینه ندارد آن طفلی

که صبح و شام، به سرسایهٔ پدر دارد

کباب می شود از گریهٔ سکینه دلم

که طفل کشته پدر، گریه اش اثر دارد

رباب مادر اصغر ز تشنگی پسر

دل فگار و، لب خشک و، دیده تر دارد

چو گشت سنبل اکبر ز خون شقایق رنگ

چو لاله ما در او داغ بر جگر دارد

به راه شام به زینب دگر چها گذرد

که هیجده سر ببریده همسفر دارد

ز ترس شمر، سکینه چو بید، می لرزد

به دل هراس، از آن شوم بدسیر دارد

به شام عابد محنت قرین، دوا و غذا

ز آه نیم شب و، گریهٔ سحردارد

فلک خراب شوی دختر امیر عرب

ز داغ لاله رخان: اشک در بصر دارد

ستاده دختر خیرالنسا به بزم یزید

دلی فگار و نگاهی به طشت زر دارد

دلا به آل پیمبر مکن ز گریه دریغ

که هر چه گریه کنی، اجر بیشتر دارد

برای بی کسی آل مصطفی «ترکی»

مدام دامنی از اشک، پر گهر دارد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

هوای دوست مرا در جهان سمر دارد

به هر دیار زمن قصه دیگر دارد

ز بوته دل رویم همی کند چون زر

ز ابر چشم کنارم همیشه تر دارد

ز بار انده هجران ضعیف قد تو را

[...]

اثیر اخسیکتی

امید وصل غم روز هجر چون شب شمع

ز سوز سینه لبم خشک و دیده تر دارد

امید وصل ز دل پرس و درد هجر زجان

که هر کسی ز غم خویشتن خبر دارد

بذوق جان سخن تلخ تو خوش است زقند

[...]

مجد همگر

خبر دهید مرا کآن پسر خبر دارد

که کار من زغمش روی در خطر دارد

خبر ندارم در عشق او ز کار جهان

ولی جهان ز من و کار من خبر دارد

همه فسانه عالم مرا فرامش گشت

[...]

سعدی

کس این کند که دل از یار خویش بردارد

مگر کسی که دل از سنگ سختتر دارد

که گفت من خبری دارم از حقیقت عشق

دروغ گفت گر از خویشتن خبر دارد

اگر نظر به دو عالم کند حرامش باد

[...]

امیرخسرو دهلوی

کسی که شمع جمال تو در نظر دارد

ز آتش دل پروانه کی خبر دارد

ز مرهمش نشود سود دردمندی را

که زخم کاری تیغ تو بر جگر دارد

ز بیقراری زلفت قرار یافت دلم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه