فغان ز دست تو ای روزگار کج بنیاد!
دلی ز دست تو ای بی وفا ندیدم شاد!
ز تند باد تو ای دهر سفله پرور رفت
شکوفه های گلستان احمدی بر باد
به دشت کرب و بلا آب های جاری بود
عزیز فاطمه بهر چه تشنه لب جان داد
شهی که لحمک لحمی، پیمبرش می گفت
چرا زکشتن او شاد شد ابن زیاد؟
کسی شنیده که طفلی به روی دست پدر
کنند پاره گلویش ز ناوک پولاد؟
چنین ستم که تو کردی به اهل بیت نبی
ز جن و انس کسی در جهان ندارد یاد
به ماتم شه بطحا سرشک آتشگون
رود ز دیدهٔ «ترکی» چو دجلهٔ بغداد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مظلومیت و ستمهایی که بر اهل بیت پیامبر اسلام رفته، اشاره دارد. شاعر از درد و رنج ناشی از دست روزگار و بیوفایی آن گلایه میکند و به یاد فرزند فاطمه (علیهالسلام) میافتد که قربانی تشنگی و ظلم شد. همچنین به واقعه عاشورا و ظلمی که بر امام حسین (علیهالسلام) و خاندانش رفت، پرداخته و به شدت این ظلم و شادی دشمنان از کشتن او اشاره میکند. در نهایت، شاعر احساس عمیق غم و اندوه خود را از این ستمها با بیانی لطیف و شاعرانه به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ای روزگار نامرد، چه فاجعهای که به من و دلها میزنی! هر دلی که تحت تأثیر تو قرار گرفته، هرگز شاد و خوشبخت نبوده است!
هوش مصنوعی: از شدت باد تو ای زمانهی نادان، شکوفههای گلستان احمدی به هوا رفتند و از بین رفتند.
هوش مصنوعی: در دشت کربلا، آبهای زلالی جاری بود، اما عزیز فاطمه به خاطر تشنگی به جانش پایان داد.
هوش مصنوعی: این شعر به یک واقعه تاریخی اشاره دارد که در آن، ابن زیاد از کشتن امام حسین (ع) خوشحال شد. شاعر با استفاده از واژه «شه» به شخصیت والای امام حسین اشاره میکند و میگوید که اگر تو بخشی از وجود پیامبر هستی، پس چرا این کشتن باید موجب شادی ابن زیاد شود؟
هوش مصنوعی: آیا کسی دیده که پدر بچهای را در آغوش گرفته باشد و در همین حال، گلوی او با یک تکه آهنی بریده شود؟
هوش مصنوعی: تو بر اهل بیت پیامبر ظلم بزرگی روا داشتی، که هیچکس در دنیا از جن و انسان این چنین یادآوری نمیکند.
هوش مصنوعی: در سوگ سرزمین حجاز، اشکهای آتشین از چشمان ترکی مانند دجله بغداد جاری میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان به کام خداوند باد و دیر زیاد
برو به هیچ حوادث زمانه دست مداد
درست و راست کناد این مثل خدای ورا
اگر ببست یکی در، هزار در بگشاد
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
[...]
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
که گاه مردم ازو شادمان و گه ناشاد
مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف
شگفت و کوته ، لیکن قوی و با بنیاد
یمین دولت شاه زمانه با دل شاد
بفال نیک کنون سوی خانه روی نهاد
بتان شکسته و بتخانه ها فکنده ز پای
حصارهای قوی بر گشاده لاد از لاد
هزار بتکده کنده قوی تر از هرمان
[...]
همی ستیزه برد زلف یار با شمشاد
شگفت نیست گر از وی همیشه باشم شاد
گهی بپیچد و بستر بسیجد از دیبا
گهی بتازد و زنجیر سازد از شمشاد
ز قیر بر گل خندان هزار سلسله بست
[...]
دگر نخواهم گفتن همی ثنا و غزل
که رفت یکسره بازار و قیمت سرواد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.