بیا ای ساقی شیرین شمایل!
به جامی می، غمم بزدای از دل
بده جامی از آن راح رحیقم
که از خاطر کند اندوه زایل
مرا باشد تنی لاغرتر از مو
چه سازد باغمی چون کوه بازل
ز بس بار غمم بر دل نشسته
بجنبد ناقه ام در زیر محمل
غم یارم چنان از پا فکنده است
که نتوانم برون آمد ز منزل
به صد حسرت سفر کرد از برم یار
تحمل از فراقش هست مشکل
به امیدی که آید از سفر باز
دو گوشم هست بر صوت جلاجل
دریغا کشتی امید «ترکی»
به گرداب غمش بنشست در گل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الا یا خیمگی! خیمه فروهل
که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل
تبیره زن بزد طبل نخستین
شتربانان همیبندند محمل
نماز شام نزدیکست و امشب
[...]
وگر نه کرده بودی چرخ مایل
بدین سان لختکی میل معدل
حرامم بی ته بی آلاله و گل
حرامم بی ته بی آواز بلبل
حرامم بی اگر بی ته نشینم
کشم در پای گلبن ساغر مل
به علم فلسفه چندین چه نازی
که باشد فلسفی دایم معطل
هزاران گونه مشکل بیش بینم
در آن زلفین مفتول مسلسل
ارکب حل شکل کل یوم
[...]
فلک در سایه پر حواصل
زمین را پر طوطی کرد حاصل
هوا بر سیرت ضحاک ظالم
گزید آئین نوشروان عادل
خزان را با بهار از لعب شطرنج
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.