گنجور

 
ملا احمد نراقی

عشق نارالله باشد موصده

مطّلع بر جانها وافئده

آب خضر و آتش موسی است عشق

لحن داود و دم عیسی است عشق

شکر خاک از مستی مینای عشق

شور چرخ از نشأه صهبای عشق

عشق احمد را براق و رفرف است

زانچه گویم عشق از آن اشرف است

مظهر اسرار پنهانی ست عشق

مطلع انوار ربانی ست عشق

بی سخن تریاق هر سم است عشق

فارج الهم کاشف الغم است عشق

هر کجا دردی و رنجی و عناست

عشق آن را هم طبیب و هم دواست

عشق جالینوس و افلاطون بود

حاش لله از همه افزون بود

عشق این یا عیسی ِ بِن مریم است

محیی الاموات اگر گویم کم است

عشق این یا نغمه ی ربانی است

عشق این یا باده ی روحانی است

عشق نی بل سلسبیل و کوثر است

ساقی آن مصطفی و حیدر است

عشق صرافی نقد جان بود

عشق هم اسلام و هم ایمان بود

ای خوشا غمهای جانفرسای عشق

ای خوشا فریاد واویلای عشق

ای خوشا شبهای تار عاشقان

ای خوشا دلهای زار عاشقان

ای برادر گر تو عاشق نیستی

نیستی آدم ببین خود چیستی

دل که فارغ شد ز بیم دلبران

حیف باشد حیف نام دل بر آن

هر دلی کان عشق را نبود وطن

کاش بادا طعمه ی زاغ و زغن

دل که بی عشق است آن را دل مگوی

دور افکن رو دل دیگر بجوی

عشق بر هر دل که آتش برفروخت

خار سوداهای فاسد جمله سوخت

دل اگر چه عشق را باشد مقر

می زند آتش ولی در بحر و بر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode