گنجور

 
ترکی شیرازی

ای پیکرت لطیف تر از مخمل و حریر!

زلفت شکسته رونق خوشبویی عبیر

قدت چو نخل طوبی و، لعلت چو سلسبیل

با آب جنت است تو گویی گلت خمیر

از بس که خوش ادایی و، شیرین تکلمی

پرورده دایه ات مگر از شهد، جای شیر

از آن زمان که گندم خال تو دیده ام

بر دیده ام جهان شده کمتر ز یک شعیر

مویم شده سپید، ز هجر تو همچو برف

روزم شده سیاه، ز هجر تو همچو قیر

دل برنگیرم از تو، گرم می کشی به تیغ

روبر نتابم از تو، گم می زنی به تیر

«ترکی» به کوی توست فقیری، ستم کشی

یک روز پرسشی ننموده ای از این فقیر

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

زیرش عطارد، آن که نخوانیش جز دبیر

یک نام او عطارد و یک نام اوست تیر

عاجز شود ز اشک دو چشم و غریو من

ابر بهارگاهی و بختور در مطیر

گیتی چو گاو نیک دهد شیر مر ترا

[...]

فرخی سیستانی

نیک اختیار کرد خداوند ما وزیر

زین اختیار کرد جهان سر بسر منیر

کار جهان بدست یکی کاردان سپرد

تا زو جهان همه چو خورنق شد وسدیر

چون او نبوده اند، اگر چند آمدند

[...]

ناصرخسرو

با خویشتن شمار کن ای هوشیار پیر

تا بر تو نوبهار چه مایه گذشت و تیر

تا بر سرت نگشت بسی تیر و نوبهار

چون پر زاغ بود سر و قامتت چو تیر

گر ماه تیر شیر نبارید از آسمان

[...]

منوچهری

نوروز فرخ آمدو نغز آمد و هژیر

با طالع مبارک و با کوکب منیر

ابر سیاه چون حبشی دایه‌ای شده‌ست

باران چو شیر و لاله‌ستان کودکی بشیر

گر شیرخواره لاله ستانست، پس چرا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
قطران تبریزی

ای کرده تیره روز معادی بتیغ و تیر

آمد بخدمت تو گرانمایه ماه تیر

بنشین بناز شاهی و باده دریده خور

لب را ز نوش بهره و جان را ز باد تیر

رفتی بتاختن بسوی شهر دشمنان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه