به فلک، بانگ ناله ام بر شد
گوش گردون، ز ناله ام کر شد
نه فراق توام به خواری کشت
نه وصال توام میسر شد
دیده ام بسکه ریخت گوهر اشک
دامنم پر ز در و گوهر شد
همه شب از خیال ماه رخت
تا سحر، دیده ام پر اختر شد
در فراق توام بسی شب و روز
شب به سر رفت و، روز آخر شد
تا دلم شد اسیر خال لبت
ناتوان بود، ناتوان تر شد
این شکایت به جانب که برم
که مسلمان، اسیر کافر شد
من کشیدم جفای روز فراق
شب وصلت نصیب دیگر شد
بسکه خونابه، چشم «ترکی» ریخت
صفحهٔ دفترش ز خون تر شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرکه را این غرض میسر شد
از شرف با ملک برابر شد
گامی از بود خود فراتر شد
تا خدا دیدنش میسر شد
عالم از جود او توانگر شد
بوستان در لباس ششتر شد
زو دماغ دلش معطر شد
در دلش عشق او مقرر شد
بر بد و نیک چونکه قادر شد
زان سبب قابل اوامر شد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.