عشق بازی مرا، هوس باشد
تا دو روزیم دست رس باشد
عمر بی عشق، جمله محنت بود
راحت من، ازین سپس باشد
دل چسان برکنم من از لب یار
که عاشق انگبین، مگس باشد
ساربانا! شتر مران شاید
بار افتاده ای ز پس باشد
کاروان باز مانده را در راه
گوش، پیوسته بر جرس باشد
باغبان از درخت، کی چیند؟
میوه ای را که نیم رس باشد
رشته در پای مرغ رام خطاست
خاصه مرغی که در قفس باشد
دوزد کز جان خود بشوید دست
کی به دل خوفش از عسس باشد؟
از غمت مردم و نپرسیدی
کاین به غم مبتلا، چه کس باشد
کشتن من به تیغ، حاجت نیست
ز ابرویت یک اشاره بس باشد
دو جهان پیش گندم خالت
پیش من، کم ز یک عدس باشد
ترک خوبان نمی کند «ترکی»
تا مرا آخرین نفس باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من ندانم که آن چه کس باشد
کز تو او را بخیره بس باشد
تا بدین پایه دسترس باشد
هرچ ازین بگذرد هوس باشد
گر جهان فتنه گیرد از چپ و راست
و آتش و صعقه پیش و پس باشد
تو پریشان نکردهای کس را
چه پریشانیت ز کس باشد؟
خونیان را بود ز شحنه هراس
[...]
دشمنش گر هزار کس باشد
زو سر تازیانه بس باشد
جان جاهل به مرغکی ماند
که گرفتار در قفس باشد
حاصل عمر آنچنان مرغی
شک ندارم که یک نفس باشد
روشن از آفتاب خواهد بود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.