گنجور

 
ترکی شیرازی

هزار مرتبه گفتی که از غمم برهانی

در انتظار نشاندی مرا به چرب زبانی

خطا نمودم از اول، که دل به عشق تو بستم

خطایم این که منم سال خورده و تو جوانی

کس این جمال ندارد، مگر تو حور بهشتی؟

کس این خرام ندارد، مگر تو سرو روانی

ز جنس آدمیان کس ندارد این قد و قامت

تو سرو قد ملکی، یا ز فرقهٔ پریانی

اگر ملک نه ای از چیست با بشر ننشینی؟

وگر پری نه ای از چشم من چرا تو نهانی؟

رخت بهشت و، قدت طوبی و، دهان تو کوثر

ز فرق تا به قدم دلبرا! بهشت جهانی

سری به صحبت بیچارگان فرود نیاری

مگر ز نسل سلاطینی و شهی ز شهانی

ز بس که تند گذر می کنی تو از نظر من

عجب نباشد اگر گویمت که برق یمانی

ز تیر غمزهٔ تو جان کجا برم به سلامت

ز بس که سست وفایی، ز بس که سخت کمانی

ز آستان تو «ترکی» گمان مکن که کشد پا

گرش به لطف بخوانی، ورش به قهر برآنی