ای پری چهره تو از صلب کدامین پدری!
مگر ای شمس دل آرا تو قرص قمری!
آدمیزاده به دین حسن و لطافت نبود
به حقیقت ملکی، گرچه به صورت بشری
بوی مشک آید از اندام تو ما را به مشام
نازنینا! تو مگر ساخته از مشک تری
شکر از لعل تو هنگام تکلم ریزد
ای پری چهره ندانم تو مگر نی شکری
به تماشا تو چو در کوچه و بازار آیی
به تو خلقی نگرانند ز هر بام و دری
این جفاها که کشم از تو به عالم شب و روز
ترسم آخر که نماند ز وجودم خبری
پیش شمشیر جفایت نبود «ترکی» را
به جز این پیکر مجروح بلاکش سپری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و ویژگیهای یک معشوق پرداخته است. شاعر از جذابیت و لطافت چهرهی معشوق صحبت میکند و به تفاوت او با آدمیان اشاره میکند، به گونهای که او را فراتر از انسانهای معمولی میداند. معشوق بویی خوش مانند مشک دارد و کلامش همانند شکر شیرین است. شاعر به شکوه و عظمت حضور او در جمع میپردازد، به طوری که همه چشمها به او دوخته میشود. نهایتاً، او از درد و رنجی که این عشق به او میدهد، ابراز نگرانی میکند. شعر به زیبایی و عواطف عاشقانه پر شده و حسرت و شوق شاعر را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ای زیبای پیکر، تو از کدام پدر آمدهای؟ آیا تو، ای نور زیبای دلها، همانند ماه تمام نیستی؟
هوش مصنوعی: انسانها از نظر ذات و جوهره به زیبایی و لطافت خداوندی ساخته نشدهاند و اگرچه به شکل انسان هستند، در واقع به حقیقت از فرشتگان نیستند.
هوش مصنوعی: بوی خوش مشکی از بدن تو به مشام ما میرسد، ای نازنین! آیا تو از مشک ساخته شدهای؟
هوش مصنوعی: وقتی تو صحبت میکنی، مانند شکر از لبان تو میریزد، ای زیباروی، نمیدانم آیا تو فقط شکر نیستی؟
هوش مصنوعی: زمانی که تو در کوچه و بازار ظاهر میشوی، مردم از هر سو و از هر جا به تو نگاهی میاندازند و نگران تو هستند.
هوش مصنوعی: من از این ظلمهایی که از تو میکشم، هم در روز و هم در شب میترسم که در نهایت از وجودم نشانهای باقی نماند.
هوش مصنوعی: پیش شمشیر ظلم و ستم تو، هیچچیز قابل دفاع نیست جز این وجود زخمخورده و مصیبتزده.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من خواهی و اندوه دل من نبری
اینْت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری
تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی
من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری
غم تو چند خورم و انده تو چند برم
[...]
چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری
باز برگرد به بستان در چون کبک دری
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری
که به چشم تو چنان آید، چون درنگری
آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری
زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری
می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک
[...]
گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری
گشت تابنده ز دریای معانی گهری
سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک
ملکالعرش عطا داد ملک را پسری
ملک باغ است و در آن باغ ملک سنجر هست
[...]
شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری
آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری
خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ
از در آنکه شب و روز درو در نگری
گرمی و تری در طبع هلاک شکرست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.