تا که از پرده جلوه بنمودی
دل خلقی ز جلوه بربودی
هر که مهرت به جان خرید نبرد
بهتر از این به رایگان سودی
در دلم عشق ات آتشی افکند
که نه پیدا بود از او دودی
ز اشتیاق تو روز و شب جاری ست
از دو چشمم سرشک چون دودی
به وفایت که در دو عالم نیست
در ضمیرم به جز تو مقصودی
تا وجود تو در جهان دیدم
دل نبستم به هیچ موجودی
کافرم گر به جز توام باشد
چشم جودی به هیچ ذیجودی
به جز از سایهٔ دو گیسویت
بر سرم نیست ظل ممدودی
ای رسولی که در شب معراج
راه افلاک را تو پیمودی
در پس پرده با خدای جلیل
راز گفتی، جواب بشنودی
ای حبیبی که از غم امت
در جهان لحظه ای نیآسودی
گفتیم بنده باش بنده شدم
بیش از این خدمتم نفرمودی
«ترکی» از روز محشرش غم نیست
گر بداند ز وی تو خشنودی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باهنر کاش دولتم بودی
تا غم و غصهام نفرسودی
ای گرانمایه تربت میمون
ای مکان امیر مسعودی
تازه بادی چو خلد عدن ، که تو
خوابگاه شجاعت و جودی
از بقاع زمین نه ای ، که بدو
[...]
یاد میدار کانچه بنمودی
در وفا برخلاف آن بودی
حال من دیده در کشاکش هجر
وصل را هیچ روی ننمودی
ناز تنهات بود عادت و بس
[...]
شهرِ خوارزم و نقدِ محمودی
من بدین کاسدی و مردودی
چون محمد شدی ز مسعودی
بانگ برزن به کوس محمودی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.