گر بدین سان کنی تو جلوه گری
دل خلقی به جلوه ای ببری
پرده از رخ اگر براندازی
پردهٔ صبر عاشقان بدری
مادر روزگار کی زاید؟
بعد از این چون تو نازنین پسری
نیست چیزی عزیزتر از چشم
تو زچشمان من عزیزتری
نمک عشق تو کند کورم
گر گزینم به جای تو دگری
به تنم جان رفته باز آید
بر مزارم اگر کنی گذری
نظری کن به سوی من که بری
زنگ غم از دلم به یک نظری
آه سوزنده تر از آتش من
نکند در تو گل بدن اثری
پرسشی کن ز چشم بیمارت
اگر از حال من تو بی خبری
جان «ترکی» بهای بوسهٔ توست
گرچه باشد بهای مختصری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت معشوق میپردازد و بیان میکند که اگر معشوق خود را نمایان کند، دلهای بسیاری را تسخیر خواهد کرد. شاعر از عشق خود سخن میگوید و اینکه هیچ چیز ارزشمندتر از چشمهای معشوق نیست. او بیان میکند که عشق او باعث شده کور شود و نمیتواند به کسی دیگر فکر کند. شاعر از معشوق میخواهد نگاهی به او بیندازد تا درد و غم او کاهش یابد. او همچنین به بوسه معشوق اشاره میکند و آن را با وجود ارزش کم، بسیار با اهمیت و گرانبها میداند.
هوش مصنوعی: اگر تو به این صورت خود را نشان دهی، دل مردم را با یک جلوهات تحت تاثیر قرار میدهی.
هوش مصنوعی: اگر حجاب را از چهرهات کنار بزنی، صبر عاشقان به پایان میرسد.
هوش مصنوعی: مادر زمانه کی دوباره فرزندی به زیبایی تو به دنیا خواهد آورد؟
هوش مصنوعی: هیچ چیز برای من باارزشتر از چشمان تو نیست، حتی چشمان خودم هم به اندازهٔ چشمان تو عزیز نیستند.
هوش مصنوعی: عشق تو باعث میشود که من در انتخابهای زندگیام کور شوم، حتی اگر بخواهم شخص دیگری را به جای تو انتخاب کنم.
هوش مصنوعی: اگر بر مزارم گذشتهای، روحی که از تنم جدا شده دوباره بازمیگردد.
هوش مصنوعی: به من نگاهی بینداز تا غم و اندوه از دلم برطرف شود.
هوش مصنوعی: حسرت و درد من به مراتب بیشتر از آتش است و هیچ نشانهای از آن در وجود تو نمینشیند.
هوش مصنوعی: از چشمان بیمار تو بپرس که آیا از حال من بیخبر هستی یا نه.
هوش مصنوعی: جامعهٔ «ترکی» جانش را برای یک بوسهٔ تو میدهد، هرچند این بوسه ممکن است بهای کمی داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این جهان را نگر به چشم خرد
نی بدان چشم کاندر او نگری
همچو دریاست وز نکوکاری
کشتیی ساز، تا بدان گذری
ای بزفتی علم بگرد جهان
بر نگردم بتو مگر بمری
گرچه سختی چو نخلکه مغزت
جمله بیرون کنم بچاره گری
نه چو تو در زمانه ناموری
نه چو نام تو در جهان سمری
عزم تو کف حزم را تیغی است
حزم تو روی عزم را سپری
نه چو کین تو ظلم را زهری
[...]
معجز معجزی پدید آمد
چون فرورید قوم او پسری
بینهادی پلید و پر هوسی
بیزمانی دراز و بیخبری
هم ازو بود و از کفایت او
[...]
شاد باش ای مؤید سکنه
ای جوانمرد مهتر هنری
نشود از تو صنعتی پیدا
تا که بر مغز کرمه ای نخوری
تا جوازه بدو تنه بکشند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.