گنجور

 
سوزنی سمرقندی

شاد باش ای مؤید سکنه

ای جوانمرد مهتر هنری

نشود از تو صنعتی پیدا

تا که بر مغز کرمه ای نخوری

تا جوازه بدو تنه بکشند

دره چوب بوده راهبری

وستره شو بدست یکتن بر

ورنه از هر دو بر میانه دری

با یکایک چو خوبرش جو کش

بروی تو دور روره و سه سری

همچو بالا زبر گرفته دو تن

رنج اری بباران دگری

با دو دستت چو نیم خار شوی

گر به بندند راستی نگری

همچو پرگار برکشیدی خط

گرد این چند عامی حشری

مال ایشان چو رنده میرندی

مال ایشان بزیر و تو زبری

بر سمی گشته ای عوانی را

که ز الماس تیز نوک تری

بی برنداق گرد گردن تو

نه بگردی و نه فرو گذری

چو سنه راست گشت بر تو عمل

جز به آب سیه فرو نبری

همچو بقران بزیر بار شوی

چون تراسه ز پیش و پس نبری

دسته تیشه در . . . س زن تو

با همه آلت درودگری