گر بدین سان کنی تو جلوه گری
دل خلقی به جلوه ای ببری
پرده از رخ اگر براندازی
پردهٔ صبر عاشقان بدری
مادر روزگار کی زاید؟
بعد از این چون تو نازنین پسری
نیست چیزی عزیزتر از چشم
تو زچشمان من عزیزتری
نمک عشق تو کند کورم
گر گزینم به جای تو دگری
به تنم جان رفته باز آید
بر مزارم اگر کنی گذری
نظری کن به سوی من که بری
زنگ غم از دلم به یک نظری
آه سوزنده تر از آتش من
نکند در تو گل بدن اثری
پرسشی کن ز چشم بیمارت
اگر از حال من تو بی خبری
جان «ترکی» بهای بوسهٔ توست
گرچه باشد بهای مختصری