گنجور

 
ترکی شیرازی

بیا ساقی خرابم کن، خراب از یک دو پیمانه

که از مستی نیآبم هر چه جویم راه کاشانه

به میخانه ز می شویید و بسپارید در خاکم

اگر مردم من ای میخواره گان! در کنج میخانه

غریبانه به کویت کرده ام در گوشهٔ منزل

همی ترسم بمیرم بر سر کویت غریبانه

مرا گر می کشی باری بکش با تیغ ابرویت

که بر دست تو شاید کشته گردم من شهیدانه

مرا از سوختن در عاشقی پروا نمی باشد

به پیش شمع رویت جهان فدا سازم چو پروانه

نه تنها عاقلان دیوانه اند، از سحر چشمانت

که سحر چشم تو دل می برد از دست دیوانه

به گیسوی تو دل بستم، بریدم دل ز عمر خود

به عشق ات آشنا گشتم شدم از عقل بیگانه

نترسیدم ز نیش جان گزای عقرب زلفت

شبی بر عقرب زلفت زدم دستی سفیهانه

اگر بر کعبه روی تو چشم بت پرست افتد

برای بت پرستیدن، نخواهد شد به بتخانه

اگر رندانه بنشانم به چشم خود تو را روزی

تو هم آیی برای دیدنم در خانه رندانه

به جامی باده مستم می کن و وانگه ز من بشنو

ز«ترکی» این غزل را ساقیا! مستانه مستانه

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کسایی

چرا این مردم دانا و زیرکسار و فرزانه

زیانشان مور را باشد دو درشان هست یک خانه

اگر ابروش چین آرد ، سزد گر روی من بیند

که رخسارم پر از چین است چون رخسار پهنانه

چو پیمانه تن مردم همیشه عمر پیماید

[...]

مولانا

زهی بزم خداوندی زهی می‌های شاهانه

زهی یغما که می‌آرد شه قفجاق ترکانه

دلم آهن همی‌خاید از آن لعلین لبی که او

کنار لطف بگشاید میان حلقه مستانه

هر آن جانی که شد مجنون به عشق حالت بی‌چون

[...]

سعدی

شبی در خرقه رندآسا، گذر کردم به میخانه

ز عشرت می‌پرستان را، منور بود کاشانه

ز خلوتگاه ربانی، وثاقی در سرای دل

که تا قصر دماغ ایمن بود ز آواز بیگانه

چو ساقی در شراب آمد، به نوشانوش در مجلس

[...]

حکیم نزاری

گران‌جانی مکن یارا مشو در خوابِ مستانه

چو بانگِ صبح بشنیدی سبک برخیز مردانه

به مسمار ارادت خویشتن چون حلقه بربندی

اگر روزی دهندت ره درون بارِ می‌خانه

تو گردانی که در تفریق مجموعیم پس دانی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی

به گردت باد سردی هر دم از عشاق دیوانه

پریشانی زلفت را فراهم کی کند شانه؟

بلای جان شدی و من هم اول روز دانستم

که روزی بهر ما فتنه شود آن شکل ترکانه

مرا خود شورشی بوده ست، عشقت یار شد با آن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه