بیا ساقی خرابم کن، خراب از یک دو پیمانه
که از مستی نیآبم هر چه جویم راه کاشانه
به میخانه ز می شویید و بسپارید در خاکم
اگر مردم من ای میخواره گان! در کنج میخانه
غریبانه به کویت کرده ام در گوشهٔ منزل
همی ترسم بمیرم بر سر کویت غریبانه
مرا گر می کشی باری بکش با تیغ ابرویت
که بر دست تو شاید کشته گردم من شهیدانه
مرا از سوختن در عاشقی پروا نمی باشد
به پیش شمع رویت جهان فدا سازم چو پروانه
نه تنها عاقلان دیوانه اند، از سحر چشمانت
که سحر چشم تو دل می برد از دست دیوانه
به گیسوی تو دل بستم، بریدم دل ز عمر خود
به عشق ات آشنا گشتم شدم از عقل بیگانه
نترسیدم ز نیش جان گزای عقرب زلفت
شبی بر عقرب زلفت زدم دستی سفیهانه
اگر بر کعبه روی تو چشم بت پرست افتد
برای بت پرستیدن، نخواهد شد به بتخانه
اگر رندانه بنشانم به چشم خود تو را روزی
تو هم آیی برای دیدنم در خانه رندانه
به جامی باده مستم می کن و وانگه ز من بشنو
ز«ترکی» این غزل را ساقیا! مستانه مستانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ساقی میخواهد که او را با نوشیدن باده مست کند و از غم و تنهاییاش رها شود. او به میخانه و عشق اشاره میکند و ابراز میکند که در عشق سوزان است و از درد عاشقی نمیهراسد. شاعر به زیبایی و سحر چشمان محبوبش اشاره کرده و میگوید که همین سحر حتی عاقلان را نیز دیوانه میکند. او به دوری از عقل و وابستگیاش به گیسوی معشوقش اعتراف میکند و اظهار میدارد که اگر عشق به او بیفتد، برای پرستش زیباییاش نیاز به معبد ندارد. در نهایت، شاعر از ساقی میخواهد که بادهاش را به او بدهد و او را در نشئگی این غزل غرق کند.
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، مرا مست و خراب کن با فقط چند پیمانه، چرا که از حالت مستی نمیتوانم مسیر خانهام را پیدا کنم.
هوش مصنوعی: در میخانه رو به می آورید و اگر من مرده باشم، مرا در خاک بسپارید، ای مینوشندگان! در گوشهای از میخانه.
هوش مصنوعی: به طرز غریب و دور از خانه، در گوشهای نشستهام و نگرانم که بر سر کوی تو، تنها و بیکس جان بسپارم.
هوش مصنوعی: اگر قرار است مرا بکشی، این کار را با ناز و زیبایی چشمانت انجام بده؛ زیرا شاید در این حالت من با عشق و افتخار جان بدهم.
هوش مصنوعی: من از سوختن در عشق تو هیچ دلواپس نیستم و به خاطر چهرهی روشنت، تمام جهان را فدای تو میکنم مانند پروانهای که به دور شمع میچرخد.
هوش مصنوعی: در چشمان تو جادویی وجود دارد که حتی عاقلترین افراد را هم مجنون میکند و دل دیوانگان را میرباید.
هوش مصنوعی: من به گیسوان تو دل بستهام و به خاطر عشق تو از زندگیام دل کندهام. اکنون به عشق تو آشنا شدم و از عقل و درک خود بیخبر شدهام.
هوش مصنوعی: از نیش گزنده عقرب زلفت ترسی به دل راه ندادم، و شبی با بیفکری دستی به زلفت زدم.
هوش مصنوعی: اگر کسی به چهرهی زیبای تو نگاه کند و به عشق و پرستش تو مشتاق شود، هرگز به جایی نمیرود که به بتهای خود پرستش کند.
هوش مصنوعی: اگر به شیوهای بازیگوشانه و هنرمندانه تو را در ذهن خود جا دهم، روزی تو نیز به دیدارم میآیی، به طوری که خود را در خانهای شاد و رندانه پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: به من بادهای بده تا مست شوم و سپس ای ساقی، سخنانم را درباره «ترکی» با حالت شاد و مستانه بشنو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چرا این مردم دانا و زیرکسار و فرزانه
زیانشان مور را باشد دو درشان هست یک خانه
اگر ابروش چین آرد ، سزد گر روی من بیند
که رخسارم پر از چین است چون رخسار پهنانه
چو پیمانه تن مردم همیشه عمر پیماید
[...]
زهی بزم خداوندی زهی میهای شاهانه
زهی یغما که میآرد شه قفجاق ترکانه
دلم آهن همیخاید از آن لعلین لبی که او
کنار لطف بگشاید میان حلقه مستانه
هر آن جانی که شد مجنون به عشق حالت بیچون
[...]
شبی در خرقه رندآسا، گذر کردم به میخانه
ز عشرت میپرستان را، منور بود کاشانه
ز خلوتگاه ربانی، وثاقی در سرای دل
که تا قصر دماغ ایمن بود ز آواز بیگانه
چو ساقی در شراب آمد، به نوشانوش در مجلس
[...]
گرانجانی مکن یارا مشو در خوابِ مستانه
چو بانگِ صبح بشنیدی سبک برخیز مردانه
به مسمار ارادت خویشتن چون حلقه بربندی
اگر روزی دهندت ره درون بارِ میخانه
تو گردانی که در تفریق مجموعیم پس دانی
[...]
به گردت باد سردی هر دم از عشاق دیوانه
پریشانی زلفت را فراهم کی کند شانه؟
بلای جان شدی و من هم اول روز دانستم
که روزی بهر ما فتنه شود آن شکل ترکانه
مرا خود شورشی بوده ست، عشقت یار شد با آن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.