گنجور

 
ترکی شیرازی

ای جمالت! زماه تابان به

لب لعلت، ز آب حیوان به

بوی زلفت ز بوی گل خوشتر

خط سبزت ز برگ ریحان به

نیست نخلی چو سرو در بستان

نخل قدت ز سرو بستان به

در دندان صاف رخشانت

از لطافت ز در عمان به

گرچه جان بهتر است از همه چیز

لیک هستی مرا تو از جان به

زهر هجر توام به از تریاق

درد عشق توام ز درمان به

نعمت فقر و گنج درویشی

پیش «ترکی» ز گنج شایان به

«ترکیا» گر هزار دستانی

ور شوی از هزاردستان به

شعر گفتن بود کمال، ولی

نیست چیزی ز حفظ قرآن به