گنجور

 
طغرل احراری

عمرها شد می‌زنم در راه عشقش گام‌ها

رفتن رنگ است از ما بستن احرام‌ها

اعتبار ما و من از نشئه کیف و کم است

فال فرصت می‌زند هر دم صدای جام‌ها

سرخ و زرد این جهان را حاجت اکسیر نیست

انقلاب رنگ دارد گردش ایام‌ها!

دارد الهام تسلی از تپش ذوق دلم

شهپر جبریل باشد شوخی پیغام‌ها

صید قلاب محبت را رهایی مشکل است

خون بسمل می‌تپد از حلقه این دام‌ها

هیچ کس در دهر از جام امل مسرور نیست

تلخی زهر است یکسر شربت این کام‌ها

چون سحر خلق جهان کافور دارند در نفس

پختگی هرگز نباشد قسمت این خام‌ها

صد فلاطون از ره حکمت نمی‌سازد علاج

خشکی نبض جنون از روغن بادام‌ها

طغرل از آوازه هستی عرق گل کرده‌ایم

حاصلی جز شرم نبود در نگین زین نام‌ها

 
 
 
صائب تبریزی

تا ز چشم شوخ او در گردش آمد جام‌ها

چون رم آهو بیابانی شدند آرام‌ها

دلبری را زلف او در دور خط از سر گرفت

می‌شود از خاک افزون حرص چشم دام‌ها

خام کرد آن آتشین‌رو آرزوهای مرا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
جویای تبریزی

می‌نهد بر سینه، داغم، عشق سیم‌اندام‌ها

یا برای مرغ دل می‌گسترد گل، دام‌ها

سینه را چندان کند تا از برش دور افکند

می‌کند دایم نگین پهلو تهی زین نام‌ها

نیست حرف راست‌بازانت، دورو، کاین قوم را

[...]

بیدل دهلوی

ای ز چشم میْ‌پرستت مست حیرت جام‌ها

حلقهٔ زلف گره‌گیرت به گوش دام‌ها

در تبسم کم نشد زهر عتاب از نرگست

کی به شور پسته ریزد تلخی از بادام‌ها

دامنت نایاب و من بی‌تاب عرض اضطراب

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه