بتی دارم که چتر مهر باشد زیب اورنگش
فلک بر چشم سازد سرمه خاک لعل شبرنگش
ز هجرانش به تلخی جان شیرین میکنم لیکن
چو فرهادم درین کوهسار و کی اندیشم از سنگش؟!
من از فکر میانش کی برون آیم سر مویی؟!
بدین مضمون در آغوش سخن بگرفتهام تنگش!
به گلگشت چمن هرگه نقاب از رخ براندازد
عرق بر روی گل گل میکند از شوخی رنگش
تبسم با عتاب او سلوک داوری دارد
چو برگ بید میلرزم من از این صلح و این جنگش!
فسون چشم جادویش به رنگی میبرد دل را
که امکان رهایی نیست از آیین نیرنگش
به چین بهزاد جز چین جبین دیگر نمیبیند
که باشد چین زلف او گریبانگیر ارژنگش
چه سان سر برکشم ز امرش که چون رنگ حنای او
عنان توسن عمرم بود امروز در چنگش!
چه خوش گفتست طغرل حضرت بحر سخن بیدل
به تاراج جنون دادم چه هستی و چه فرهنگش!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به تاراج جنون دادم چه هستی و چه فرهنگش
در آتش ریختم نامی که آبم میکند ننگش
همین شعر » بیت ۹
چه خوش گفتست طغرل حضرت بحر سخن بیدل
به تاراج جنون دادم چه هستی و چه فرهنگش!
بچشم عاشقان آید سرین گردگلرنگش
زهی خفتنگه نرمش زهی خارشگه تنگش
صفات . . . ن آن کودک چگویم خود، که آن کودک
همه . . . نست و . . . ن و . . . ن زپایش تا شتا لنگش
ندانم تا چه خواهد شد بسال بیست کاندر ده
[...]
شبی از مجلس مستان برآمد ناله چنگش
رسد از غایت تیزی بگوش زهره آهنگش
چو بشنودم سماع او، نگردد کم نخواهد شد
ز چشمم ژاله اشک و ز گوشم ناله چنگش
چگونه گلستان گوید کسی آن دلستانی را
[...]
گل اندامی که من دارم نظربرروی گلرنگش
ز رنگ آفتابی، آفتابی می شود رنگش
نمی دانم قماش دست سیمینش، همین دانم
که کار مومیایی می کند باشیشه ام سنگش
نمی آید برون از خانه از شرم تماشایی
[...]
به تاراج جنون دادم چه هستی و چه فرهنگش
در آتش ریختم نامی که آبم میکند ننگش
به مضمون جهان اعتبارم خنده میآید
چها این کوه درخون غوطه زد تا بسته شد سنگش
به شوخی بر نمیآمد دماغ ناز یکتایی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.