شبی از مجلس مستان برآمد ناله چنگش
رسد از غایت تیزی بهگوش زهره آهنگش
چو بشنودم سماع او، نگردد کم نخواهد شد
ز چشمم ژاله اشک و ز گوشم ناله چنگش
چگونه گلستان گوید کسی آن دلستانی را
که گل با رنگ و بوی خود نموداریست از رنگش
لب شیرین آن دلبر در آغشته است پنداری
بهآب چشمه حیوان شکر در پستهٔ تنگش
کفی از خاک پای او بهدست پادشا ندهم
وگر چون (من) گدایی را دهد گوهر به همسنگش
مشهر کردمی خود را چو شعر خویش در عالم
بنام عاشقی او گر از من نامدی ننگش
فغان از سیف فرغانی برآمد ناگهان گویی
بهگوش عاشقان آمد سحرگه ناله چنگش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از احساسات عاشقانه و شور و شوق ناشی از موسیقی چنگ سخن میگوید. ناله چنگ او به اندازهای تیز و اثرگذار است که گوش زهره را مینوازد. سماع و رقص موسیقی به شدت او را جذب میکند و اشک و ناله از چشمانش و گوشهایش جاری میشود. او به زیبایی گل و عشق اشاره میکند و میگوید که نمیتواند زیبایی معشوقش را به درستی توصیف کند. لبهای شیرین این معشوق، همچون شکر، دلنشیناند و او نمیتواند ارزش پای او را با هیچ چیزی برابر کند. شاعر در نهایت از نام خود و عشقش میگوید و به صدای چنگ که شبها برای عاشقان مینوازد، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: در یک شب، صدای چنگی از جمع مستان به گوش میرسد که به خاطر تیزی و شیواییاش، به دل و جان مینشیند و آهنگش زهره را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: وقتی صدای او را میشنوم، اشک از چشمانم فرو نمیریزد و نالهی موسیقیاش از گوشم دور نمیشود.
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است کسی در مورد دلانگیزی و جذابیت آن شخص صحبت کند، در حالی که گل با رنگ و بوی خود زیبایی آن را بهتر نشان میدهد؟
هوش مصنوعی: لبهای شیرین معشوق گویی به آب چشمهای آغشته شده که طعم شیرینی مانند شکر دارد و در پستهٔ تنگی قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: من به هیچ قیمتی حتی یک مشت خاک زیر پای او را به پادشاهی نمیدهم، حتی اگر بخواهم مانند یک گدا به کسی که همسطح اوست، جواهرات بدهم.
هوش مصنوعی: من خود را در دنیای عشق مانند شعر خود به نمایش میگذارم؛ گرچه اگر از من نامی هم ببری، برایش شرمنده نخواهم شد.
هوش مصنوعی: نالهای از سیف فرغانی به ناگهان بلند شد، که گویی صدا به گوش عاشقان در صبحگاه میرسد و همچون نالهی چنگی دلنواز است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بچشم عاشقان آید سرین گردگلرنگش
زهی خفتنگه نرمش زهی خارشگه تنگش
صفات . . . ن آن کودک چگویم خود، که آن کودک
همه . . . نست و . . . ن و . . . ن زپایش تا شتا لنگش
ندانم تا چه خواهد شد بسال بیست کاندر ده
[...]
گل اندامی که من دارم نظربرروی گلرنگش
ز رنگ آفتابی، آفتابی می شود رنگش
نمی دانم قماش دست سیمینش، همین دانم
که کار مومیایی می کند باشیشه ام سنگش
نمی آید برون از خانه از شرم تماشایی
[...]
به تاراج جنون دادم چه هستی و چه فرهنگش
در آتش ریختم نامی که آبم میکند ننگش
به مضمون جهان اعتبارم خنده میآید
چها این کوه درخون غوطه زد تا بسته شد سنگش
به شوخی بر نمیآمد دماغ ناز یکتایی
[...]
بتی دارم که چتر مهر باشد زیب اورنگش
فلک بر چشم سازد سرمه خاک لعل شبرنگش
ز هجرانش به تلخی جان شیرین میکنم لیکن
چو فرهادم درین کوهسار و کی اندیشم از سنگش؟!
من از فکر میانش کی برون آیم سر مویی؟!
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.