باز جانم شد فدای چشم خمار دگر
مشکلم افتاد در دست ستمگار دگر
بارها بودم ز عشق خوبرویان چون کمان
قاتلی دوشم به تیر افکند کین بار دگر
جای مرحم آمد و آزردم از وصل رقیب
بر جراحت زار زخمم ماند آزار دگر
تار ساز وصلش ار بگسست دارد جای آن
نغمه زیر و بم هجرش بسی تار دگر
دعوی عشق ورا اثبات وحدت میکنم
زانکه نبود رتبه منصور دلدار دگر
نزد یار خویش با رغم عدو یاری مپرس
بر گمان آنکه نبود یار را یار دگر
چشم من بیچشم شوخش از رمد بیمار بود
با طبیب عشق گفتم گفت بیمار دگر
خوبرویان نقد حسن خود به بازار آورند
نقد حسنش را بود هر روز بازار دگر
طغرل آسانش اگر خواهی تو اندر روزگار
دست خود کوتاه کن جز عشق از کار دگر!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این غزل به بیان احساسات عمیق عاشقانه و درد ناشی از جدایی میپردازد. شاعر ضمن تجلی عشق و زیباییهای محبوب، از رنج و سختیهایی که از طرف ستمگران و رقیبان میکشد، سخن میگوید. او بارها از عشق و وصال خوبروان به تیر کینی خورده و زخمهای عاطفی را تجربه کرده است. همچنین شاعر در این ابیات به وحدت عشق و یار اشاره میکند و به این نتیجه میرسد که تنها عشق واقعی است که ارزشمند و قابل دریافت است. او توصیه میکند که در دنیای عشق باید از غیر عشق دست کشید و به عشق واقعی دل بست.
هوش مصنوعی: دوباره جانم را فدای چشمان زهرآگین کسی میکنم که در این راه، مشکلاتم به دست فردی ستمگر افتاده است.
هوش مصنوعی: بارها تحت تأثیر عشق زیبایانی قرار گرفتهام و مانند کماندارانی که به هدف میزنند، امروز نیز به خاطر این عشق مجدد مورد هدف قرار گرفتم.
هوش مصنوعی: محل قرار دادن مرهم بر زخمهایم، به خاطر درد رابطه با معشوق، باعث شد که زخمهای دیگرم همچنان عذابم دهند.
هوش مصنوعی: اگر تار ساز وصل او پاره شود، به جای آن نغمهٔ زیر و بم فراقش، تارهای دیگری وجود دارد.
هوش مصنوعی: من ادعا میکنم که عشق او را شاهد بر یگانگی میدانم، چون به جز دلدارش، منصوری دیگر وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به نزد دوست خود، از دشمنان کمک نخواهی گرفت، پس خیال نکن که اگر یاری برایت نباشد، یار دیگری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: چشم من از بیماری عشق به شدت رنج میبرد و به طبیب عشق گفتم که اوضاع من چگونه است. طبیب پاسخ داد که دیگر درد و رنجی برایم باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: زیبارویان زیباییهای خود را به نمایش میگذارند و هر روز زیبایی جدیدی دارند که به مانند کالا در بازار عرضه میشود.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی طغرل را راحت کنی، باید در این دنیا دست خود را کوتاه کنی و فقط به عشق توجه کنی و از کارهای دیگر دست برداری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مرا هر لحظه در عشق تو بازار دگر
نیست بازار ترا جز من خریدار دگر
هست با اغیار پنهانی ترا صد لطف و من
می کشم هر لحظه از لطف تو آزار دگر
از ستمکاریست پیکانی درون سینه ام
[...]
ناصِحا از عشق منع مکن بار دگر
منع من کم کن که من کم کردهام کار دگر
روزم از هجران شب دیجور شد بار دگر
لاله سان شد دل، ز داغ لاله رخسار دگر
بر دل از بیداد چرخم بود چندان بار غم
داغ غربت بر سر هر بار شد بار دگر
چنگ شد قامت ز درد دوری و از خون دل
[...]
همجواران را بهما انصاف کاری هست نیست
رو بکن کار دگر
قوم مغرب را بر اهل شرق یاری هست نیست
رو بجو یار دگر
خود خریداری برین افغان و زاری هست نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.