گنجور

 
طغرل احراری

ای غنچه‌دهن لب تو شکر

دندان تو همچو در و گوهر!

ای عارض تو حریر از گل

وی زلف سیاه تو معنبر!

ای نخل قدت برابر جان!

رخسار مهت به جان برابر!

چشمت به کرشمه ریخت خونم

مژگانت برم کشیده خنجر!

خوبان جهان فزون ولیکن

مانند تو کس ندیده دلبر!

خوبی به تو ختم عشق با من

این هر دو شد از قضا مقرر!

هم کشور حسن را امیری

هم ملک قلوب را تو صفدر!

شرمنده ز چهره نکویت

گر دیده همه بتان آذر

طغرل به حواله دو چشمت

در دشت فراق گشته ششدر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode