پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶۰ - دو محضر
قاضی کشمر ز محضر، شامگاه
رفت سوی خانه با حالی تباه
هر کجا در دید بر دیوار، زد
بانگ بر دربان و خدمتکار زد
کودکان را راند با سیلی و مشت
[...]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶۱ - دو همدرد
بلبلی گفت به کُنج قفسی
که: چنین روز، مرا باوَر نیست
آخر این فتنه، سیه کاری کیست
گر که کار فلک اَخضر نیست
آنچنان سخت ببستند این در
[...]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶۲ - دو همراز
در آبگیر، سحرگاه بط به ماهی گفت
که روز گشت و شنا کردن و جهیدن نیست
بساط حلقه و دامست یکسر این صحرا
چنین بساط، دگر جای آرمیدن نیست
ترا همیشه ازین نکته با خبر کردم
[...]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶۳ - دیدن و نادیدن
شبی بمردمک چشم، طعنه زد مژگان
که چند بی سبب از بهر خلق کوشیدن
همیشه بار جفا بردن و نیاسودن
همیشه رنج طلب کردن و نرنجیدن
ز نیک و زشت و گل و خار و مردم و حیوان
[...]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶۴ - دیده و دل
شکایت کرد روزی دیده با دل
که کار من شد از جور تو مشکل
ترا دادست دست شوق بر باد
مرا کندست سیل اشک، بنیاد
ترا گردید جای آتش، مرا آب
[...]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶۵ - دیوانه و زنجیر
گفت با زنجیر، در زندان شبی دیوانهای
عاقلان پیداست، کز دیوانگان ترسیدهاند
من بدین زنجیر ارزیدم که بستندم به پای
کاش میپرسید کس، کایشان به چند ارزیدهاند
دوش سنگی چند پنهان کردم اندر آستین
[...]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶۶ - ذره
شنیدهاید که روزی بچشمهٔ خورشید
برفت ذره بشوقی فزون بمهمانی
نرفته نیمرهی، باد سرنگونش کرد
سبک قدم نشده، دید بس گرانجانی
گهی، رونده سحابی گرفت چهرهٔ مهر
[...]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶۷ - ذره و خفاش
در آنساعت که چشم روز میخفت
شنیدم ذره با خفاش میگفت
که ای تاریک رای، این گمرهی چیست
چرا با آفتابت الفتی نیست
اگر ماهیم و گر روشن سهیلیم
[...]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶۸ - راه دل
ای که عمریست راه پیمائی
بسوی دیده هم ز دل راهی است
لیک آنگونه ره که قافلهاش
ساعتی اشکی و دمی آهی است
منزلش آرزوئی و شوقی است
[...]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶۹ - رفوی وقت
گفت سوزن با رفوگر وقت شام
شب شد و آخر نشد کارت تمام
روز و شب، بیهوده سوزن میزنی
هر دمی، صد زخم بر من میزنی
من ز خون، رنگین شدم در مشت تو
[...]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۷۰ - رنج نخست
خلید خار درشتی بپای طفلی خرد
بهم برآمد و از پویه باز ماند و گریست
بگفت مادرش این رنج اولین قدم است
ز خار حادثه، تیه وجود خالی نیست
هنوز نیک و بد زندگی بدفتر عمر
[...]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۷۱ - روباه نفس
ز قلعه، ماکیانی شد به دیوار
بناگه روبهی کردش گرفتار
ز چشمش برد، وحشت روشنائی
بزد بال و پر، از بی دست و پائی
ز روز نیکبختی یادها کرد
[...]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۷۲ - روح آزاد
تو چو زری، ای روان تابناک
چند باشی بستهٔ زندان خاک
بحر مواج ازل را گوهری
گوهر تحقیق را سوداگری
واگذار این لاشهٔ ناچیز را
[...]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۷۳ - روح آزرده
به شکوه گفت جوانی فقیر با پیری
به روزگار، مرا روی شادمانی نیست
بلای فقر، تنم خسته کرد و روح بِکُشت
به مرگ قانعم، آن نیز رایگانی نیست
کسی به مثل من اندر نَبردگاه جهان
[...]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۷۴ - روش آفرینش
سخن گفت با خویش، دلوی بنخوت
که بی من، کس از چه ننوشیده آبی
ز سعی من، این مرز گردید گلشن
ز گلبرگ پوشید گلبن ثیابی
نیاسودم از کوشش و کار کردن
[...]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۷۵ - زاهد خودبین
آن نشنیدید که در شیروان
بود یکی زاهد روشن روان
زندهدلی، عالم و فرخ ضمیر
مهر صفت، شهرتش آفاق گیر
نام نکویش علم افراخته
[...]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۷۶ - سپید و سیاه
کبوتری، سحر اندر هوای پروازی
ببام لانه بیاراست پر، ولی نپرید
رسید بر پرش از دور، ناوکی جانسوز
مبرهن است کازان طعنه بر دلش چه رسید
شکسته شد پر و بالی، نزار گشت تنی
[...]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۷۷ - سختی و سختیها
نهفتن به عمری غم آشکاری
فکندن به کِشتِ امیدی شراری
به پای نهالی که باری نیارد
جفا دیدن از آب و گل، روزگاری
به بزم فرومایگان ایستادن
[...]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۷۸ - سرنوشت
به جغد گفت شبانگاه طوطی از سر خشم
که چند بایدت اینگونه زیست سرگردان
چرا ز گوشهٔ عزلت، برون نمیآئی
چه اوفتاده که از خلق میشوی پنهان
کسی به جز تو، نبستست چشم روشن بین
[...]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۷۹ - سرود خارکن
به صحرا، سرود اینچنین خارکن
که از کندن خار، کس خوار نیست
جوانی و تدبیر و نیروت هست
به دست تو، این کارها کار نیست
به بیداری و هوشیاری گرای
[...]
