شنیدهاید که روزی بچشمهٔ خورشید
برفت ذره بشوقی فزون بمهمانی
نرفته نیمرهی، باد سرنگونش کرد
سبک قدم نشده، دید بس گرانجانی
گهی، رونده سحابی گرفت چهرهٔ مهر
گهی، هوا چو یم عشق گشت طوفانی
هزار قطرهٔ باران چکید بر رویش
جفا کشید بس، از رعد و برق نیسانی
هزار گونه بلندی، هزار پستی دید
که تا رسید به آن بزمگاه نورانی
نمود دیر زمانی به آفتاب نگاه
ملول گشت سرانجام زان هوسرانی
سپهر دید و بلندی و پرتو و پاکی
بدوخت دیدهٔ خودبین، ز فرط حیرانی
سئوال کرد ز خورشید کاین چه روشنی است
در این فضا، که ترا میکند نگهبانی
بذره گفت فروزنده مهر، کاین رمزیست
برون ز عالم تدبیر و فکر امکانی
بتخت و تاج سلیمان، چکار مورچه را
بس است ایمنی کشور سلیمانی
من از گذشتن ابری ضعیف، تیره شوم
تو از وزیدن بادی، ز کار درمانی
نه مقصد است، که گردد عیان ز نیمهٔ راه
نه مشکل است، که آسان شود بسانی
هزار سال اگر علم و حکمت آموزی
هزار قرن اگر درس معرفت خوانی
بپوئی ار همهٔ راههای تیره و تار
بدانی ار همهٔ رازهای پنهانی
اگر بعقل و هنر، همسر فلاطونی
وگر بدانش و فضل، اوستاد لقمانی
بسمان حقیقت، بهیچ پر نپری
به خلوت احدیت، رسید نتوانی
در آنزمان که رسی عاقبت بحد کمال
چو نیک در نگری در کمال نقصانی
گشود گوهری عقل گرچه بس کانها
نیافت هیچگه این پاک گوهر کانی
ده جهان اگر ایدوست دهخدای نداشت
که مینمود تحمل به رنج دهقانی
بلند خیز مشو، زانکه حاصلی نبری
بخز فتادن و درماندن و پشیمانی
بکوی شوق، گذاری نمیکنی، پروین
چو ذره نیز ره و رسم را نمیدانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ماجرای یک ذره نور (که به تماشای خورشید میرود) میپردازد. ذره با شوق و اشتیاق به سمت خورشید حرکت میکند، اما در مسیر با چالشهایی مانند نیمرخی از باد، باران، و طوفان مواجه میشود. او به زیبایی و بلندیها و پستیهای مختلفی مینگرد تا به محفل نورانی برسد.
ذره در نهایت پس از مدتی به آفتاب مینگرد و از شوق و هیجان خسته میشود. او از خورشید میپرسد که این نور چه ویژگی خاصی دارد، در حالی که متوجه میشود این نور، خارج از تفکر انسانی است.
شاعر با تأکید بر این نکته که برای دستیابی به حقیقت و کمال، نمیتوان به دانش و حکمت صرف اکتفا کرد، توضیح میدهد که انسان باید از خطاها و اشتباهات یاد بگیرد و به حقیقت برسد.
در نهایت، شاعر به ما میگوید که عظمت و کمال در دسترسی به حقیقت و شناخت است و هشدار میدهد که اگر به درستی حرکت نکنیم، تلاشمان بیفایده خواهد بود.
هوش مصنوعی: روزی قطرهای از خورشید به سمت مهمانی رفت و با شوق و ذوق زیادی به آنجا رفت.
هوش مصنوعی: نیمه شب نرفته بود، که باد او را به زمین انداخت. با وجودی که سبکپا نبود، دید که چقدر وضعیتش سنگین شده است.
هوش مصنوعی: گاهی چهرهی خورشید ابرها را میپوشاند و گاهی هم دلتنگی و عشق، هوا را به طوفانی پر از احساس تبدیل میکند.
هوش مصنوعی: هزار قطره باران بر سرش بارید و به او آسیب زیادی رساند، از رعد و برق فصل بهار نیز چیزی کم نداشت.
هوش مصنوعی: در آنجا هزاران نوع ارتفاع و هزاران نوع پایین آمدن را مشاهده کرد که در نهایت به مکانی روشن و پرنور رسید.
هوش مصنوعی: پس از مدت طولانی نگاه کردن به آفتاب، در نهایت از این آرزو و علاقه خسته و دلزده شده است.
هوش مصنوعی: آسمان، ارتفاع و نور و پاکی را میدید و اینها را به چشمان خودپرست و مغرور خود افزود، از شدت شگفتی و حیرت.
هوش مصنوعی: از خورشید پرسیدند که این چه نوری است که در این فضا وجود دارد و تو را به محافظت واداشته است؟
هوش مصنوعی: بذر گفت که من روشن کننده عشق هستم، چون این راز فراتر از دنیای تدبیر و تصورات انسانی است.
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی اشاره میشود که مقام و قدرت سلیمان، از جمله تخت و تاج او، نمیتواند از مورچهای کوچک در برابر خطرات محافظت کند. یعنی قدرت و ثروت ممکن است به تنهایی کافی نباشند و امنیت واقعی به چیزهای دیگری بستگی دارد. در واقع، این موضوع میرساند که همه چیز به ظواهر و مقام نیست و موجودات کوچک هم میتوانند در دنیای بزرگ و پیچیده تأثیرگذار باشند.
هوش مصنوعی: من از عبور یک ابر نازک، احساس اندوه میکنم؛ در حالی که تو از وزش یک باد، شادمانی و آرامش مییابی.
هوش مصنوعی: نه هدفی وجود دارد که در میانهٔ راه نمایان شود و نه مشکلی هست که به سادگی حل شود.
هوش مصنوعی: اگر هزار سال علم و حکمت بیاموزی و هزاران قرن هم در درس شناخت و معرفت بگذرانی، باز هم به اندازه کافی نخواهی دانست.
هوش مصنوعی: اگر از تمام مسیرهای تاریک و ناپیدا آگاه شوی، میتوانی به تمامی رازهای پنهان نیز پی ببری.
هوش مصنوعی: اگر عقل و هنر را با هم بگیریم، شبیه همسر افلاطون میشود و اگر به دانش و فضیلت نگاه کنیم، شبیه استاد لقمان است.
هوش مصنوعی: در آغاز حقیقت، هیچ پرندهای نمیتواند به تنهایی به دنیای بیکران و خلوت خداوندی برسد.
هوش مصنوعی: زمانی که به اوج کمال خود رسیدی، اگر خوب نگاهی به خودت بیندازی، متوجه نقصها و کمبودهایت خواهی شد.
هوش مصنوعی: عقل، مانند جواهر با ارزشی است که اگرچه در شرایط سخت و دشوار به دست نمیآید، اما این گوهر پاک هرگز از بین نمیرود.
هوش مصنوعی: اگر تمام دنیا هم زیبا و دلپذیر باشد، اما اگر دهخدا وجود نداشته باشد، نمیتواند سختیهای زندگی کشاورزان را نشان دهد و آن را تحمل کند.
هوش مصنوعی: به جلو نرو و در جستجوی چیزهایی که به دست نخواهی آورد، نباش. تنها نتیجهاش سقوط، توقف و پشیمانی خواهد بود.
هوش مصنوعی: به کوی عشق نمیروی و پروین مانند ذرهای، هیچ راه و رسمی را نمیدانی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟
برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم؟
که: حیف باشد روح القدس به سگبانی
به حسن صوت چو بلبل مقید نظمم
[...]
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی
برای پرورش جسم و جان چه رنجه کنم
که حیف باشد روح القدس بسگبانی
بحسن صوت چو بلبل مقید نظمم
[...]
مخوان فسانهٔ افراسیابِ تورانی
مگوی قصهٔ اسفندیارِ ایرانی
سخن ز خسرو و سلطانِ هفت کشور گوی
که خَتْم گشت بدو خسروی و سلطانی
معزِّ دینِ خدای و خدایگانِ جهان
[...]
در آمد از غم تو ، ای بخوبی ارزانی
بکار من چو سر زلف تو پریشانی
کنم بطبع فدای تو دیده و دل و جان
که تو عزیزتر از دیده و دل و جانی
بنفشه زلفی و گل خدی و چه می گویم؟
[...]
به هرزه بر سر دنیا مشو به نادانی
که چون توئی بچنین کار نیست ارزانی
چو عمر ضایع کردی بر آن پشیمان باش
اگرچه سود ندارد کنون پشیمانی
غم جهانی بر جان خویشتن چه نهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.