گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
طبیب اصفهانی

خفتن نتوان درین گلستان

از ناله شب نخفته مرغان

ای شب نه غم منی خدا را

تا چند نمی‌رسی به پایان

من مانده و همرهان روانه

من خفته و کاروان شتابان

هستم ز تو من به جان خریدار

دردی که نمی‌رسد به درمان

جویند و چه سود چون نیابند

روزی که شوم ز دیده پنهان

من گریه‌کنان نشسته غمگین

تو خنده‌زنان گذشته شادان

دردی دارم طبیب کآن را

نتْوان گفت و نهفت نتوان