همه شب با دل خود نقش آن دلدار بربندم
مگر ممکن بود کاین دیده بیدار بربندم
جگر از عاشقی خون گشت و کن زینم نمی بایست
معاذالله کاین تهمت به زلف یار بربندم
مژه در چشم من شد خار و خواب از دیده رفت، اکنون
مگر کاین رخنه پر فتنه را از خار بربندم
جهانی بی دوست نتوان دید، بنشینم به کنج غم
به روی خود در این کلبه خونخوار بربندم
مگو یاران دیگر ای که جانی و آب و گل خوبان
چگونه دل ز جان در صورت دیوار بربندم
غمت گفتم برون ندهم، گشادی چشم از حسرت
فرو بستی لبم بی آنکه من گفتار بربندم
غباری یادگارم ده ز کوی خود که می خواهم
کزین جا در غریبستان عقبی بار بندم
تو خود را گر نمی دانی مسلمان، گو بدان باری
مرا نزدیک شد کز دست تو زنار بربندم
سر زلفی کز او دیوانه شد خسرو به دستم مده
که تا زان رشته دست عقل دعوی دار بربندم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و درد و رنجی که از جدایی و معشوق ناشی میشود، میپردازد. شاعر هر شب با دل خود به یاد محبوب میافتد و در عین حال میداند که خواب و آرامش برایش ممکن نیست. او از عواطف شدید عاشقانهاش صحبت میکند و بیان میکند که حتی فکر کردن به جدایی و بستن زلف یار برایش سخت است. شاعر همچنین اشاره میکند که بدون دوست، نمیتواند زندگی کند و در کنجی از غم تنها مینشیند. در پایان، او درخواست میکند که یاد و نشانههایی از محبوبش به او داده شود تا در غریبستان یادش را حفظ کند. در کل، شعر تجلی احساسات عمیق و ناتوانی در برابر عشق است.
هوش مصنوعی: من هر شب با دل خود تصویر آن معشوق را به یاد میآورم، اما آیا ممکن است که این چشمان بیدارم را ببندم؟
هوش مصنوعی: عاشق دردی را متحمل شده و دلش از عشق به شدت آسیب دیده است. او تصریح میکند که هیچگاه نمیخواهد به محبوبش اتهامی بزند یا او را متهم کند؛ چرا که این کار را ناپسند و غیرقابل قبول میداند.
هوش مصنوعی: مژهام در چشمم مانند خار شده و خواب از چشمانم رفته است؛ حالا باید ببینم چگونه میتوانم این زخم و دردی که از زیبایی او به جانم افتاده را درمان کنم.
هوش مصنوعی: دنیا بدون دوست قابل تحمل نیست، پس در این کلبه غمانگیز اگر تنها بنشینم، میخواهم روی خود را بپوشانم و از همه چیز دوری گزینم.
هوش مصنوعی: مگو که دوستان دیگر نیکو چه حالی دارند، زیرا چگونه میتوانم از جان خود و زیباییها بگذرم و دل خود را در قالب دیوار محدود کنم؟
هوش مصنوعی: غم تو را با کسی در میان نمیگذارم، چشمانم از حسرت بسته شده و لبم هم بدون اینکه چیزی بگویم، خاموش است.
هوش مصنوعی: از تو خواهش دارم که یادگاری از خودت به من بده تا وقتی که بخواهم در دیاری دورتر و غریب زندگی کنم، به یاد و یادگار تو در اینجا بار و بندالم را ببندم.
هوش مصنوعی: اگر خود را مسلمان نمیدانی، بدان که من به زودی از تاثیر تو دور خواهم شد و از بند تو آزاد میشوم.
هوش مصنوعی: سر زلفی که باعث دیوانگی خسرو شده است را به من نده، زیرا میخواهم از آن رشته گرفتنم تا بتوانم دلیل عقلم را به چالش بکشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدان عزمم که دیگر ره به میخانه کمر بندم
دل اندر وصل و هجر آن بت بیدادگر بندم
به رندی سر برافرازم به باده رخ برافروزم
ره میخانه برگیرم در طامات بربندم
چو عریان مانم از هستی قباهای بقا دوزم
[...]
چو نتوانم که در خیل غلامانت کمر بندم
روم در کنج محنت در بروی خویش در بندم
من آن صیدم کز آهوی تو در دل تیرها دارم
گرم دولت بود، خود را به فتراک تو بر بندم
ز ضعف دل چو سویت میفرستم نامه، میخواهم
[...]
به عشق آن میان شد مدتی با من سمر بندم
همی خواهم که من با کاکلش سودا به سر بندم
به زنجیر سر زلفش دلم در قید محکم بود
فروزان کاکلش بر سر بهر سو بند بر بندم
دلم بگرفت در غربت کجایی ساربان آخر
[...]
ز چاک سینه اشکم سر کند گر چشم تر بندم
چه عقل است این که بر دیوانه در ویرانه در بندم
نپنداری ندارد رشک بر هم مو به موی او
شود زلفش پریشان، دل چو بر موی کمر بندم
ببندد کاشکی بند نقابش، گو بمیرم من
[...]
خوش آن خلوت که چون آیی به روی غیر در بندم
تو بگشایی میان و من پی خدمت کمر بندم
نگاری کز رخش یک لحظه نتوانم نظر بندم
نمیدانم چه سان از کوی او رخت سفر بندم
چه طرفی زآشیان بستند مرغان تا درین گلشن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.