ای خر دجال گرگ یوسف خوانی
خود را این بذله لطیف کپک مخت
گرگ و خری هم بر آهن مثال که خنثی
دخت و پسر هم پسر نفایه و هم دخت
گر خریا گرگ پوست از تو کنم باز
از جهت پوستین، نه از پی کیمخت
آنکه مرا پوستین وصوف وصلت داد
آن تو کی داد گر قطار کنی بخت
خام طمع شاعری و شعر تو هم خام
نه طمع تو نه شعر تو، نخوهم پخت
کعبه نظم سخن خراب شد از تو
همچو ز بخت النصر حظیره در تخت
اشتر بختی دوان دوان به . . .
بخت نصر بر تو باد لعنت بر بخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با خردومند بیوفا بوَد این بخت
خویشتن خویش را بکوش تو یک لخت
خود خور و خود ده کجا نبود پشیمان
هر که بداد و بخورد از آن چه که بَلْفَخْت
پار در این بزم و این بساط و همین تخت
سعدالملک آرمیده بود جوان بخت
امروز از سست کار کرده و یا سخت
شعر منش حاصل است نی زر و نی رخت
رایت و دیهیم و خاتم و کمر و تخت
باد مبارک به شهریار جوان بخت
شاه محمد علی که پنجه عزمش
آسان از هم گشوده هر گره سخت
ای ملک از فره جلوس تو امروز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.