خائی گنده ترسا پرستی
در اسلام را بر خود ببستی
چه دست آویز داری اندر اسلام
زناری در میان آویز دستی
بمستی بر سر حمدان نشستی
بر آسانی بهشیاری و مستی
فرودی بر سرش تا پشت . . . ایه
دلیل آری که نه مستی و پستی
همی گوئی زیر دست شماام
غلط کردی که ما را زیردستی
بدست محنت و ادبار و غم در
بسی عاجزتر از ماهی بشستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بیان انتقادات و پرسشهایی دربارهی ترساتی در دین اسلام میپردازد. شاعر به چالشها و دشواریهایی که در پیروی از اصول دینی وجود دارد اشاره میکند و از نادرستی برخی باورها و رفتارها سخن میگوید. او به عدم توانایی خود در مواجهه با مشکلات و مصائب زندگی اشاره کرده و حس عجز و ناتوانی را به تصویر میکشد. در نهایت، شاعر تأکید میکند که ممکن است برخی افراد خود را در موقعیتی بالاتر از دیگران تصور کنند، در حالی که واقعاً اینگونه نیست و همگی در زیر فشارهای زندگی قرار داریم.
هوش مصنوعی: در اسلام، به نوعی برداشت دین و روحانیگرایی که به افراط گرایش دارد و از تعالیم اصلی دور شده، اشاراتی وجود دارد.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به زناری اشاره میکند که در دست دارد و آن را به عنوان نماد یا نشانهای در دینی چون اسلام به کار میبرد. این زنار ممکن است به نوعی هویت یا وابستگی فرد به یک گروه خاص اشاره داشته باشد و نشاندهنده تضاد یا تناقضی باشد که در میان این دو جهان وجود دارد. بهطور کلی، شاعر به بررسی هویت و مرزهای میان دین و نمادهایی که در زندگی روزمره نمایش داده میشوند، میپردازد.
هوش مصنوعی: مستی بر سر حمدان نشستی، یعنی در حالتی از شادی و سرخوشی به سر میبرم و این حالتی که دارم، ساده و راحت است. به این معنا که در این وضعیت، آگاهی و هشیاری را ترک کردهام و در دنیای خوشی و لذت غرق شدهام.
هوش مصنوعی: اگرچه او در بالا ایستاده است، اما در حقیقت نشانهای وجود دارد که نشان میدهد نه او در مستی غرق است و نه در ناپایداری و افت.
هوش مصنوعی: میگویی که من زیر دست شما هستم، اما اشتباه میکنی چون ما به هیچ وجه زیر دست تو نیستیم.
هوش مصنوعی: با دست مشکلات و ناامیدی و غم، تو در واقع ناتوانتر از یک ماهی هستی که در خشکی نشسته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همه سالِه، به جَشنَ انْدر نِشَستی،
چُو یک ساعتْ دِلَش بر غَم نَخَستی.
شها چون پیل و فرزین شه پرستم
نه چون اسبست کارم رخپرستی
رهی آمد چو رخ پیشت پیاده
چو فرزین میرود اکنون ز مستی
چو نوشینباده را در پرده بستی
خمار بادهٔ نوشین شکستی
توئی صاحب قران عین هستی
که بت با بتکده در هم شکستی
نگارا، گرچه از ما برشکستی
ز جانت بندهام، هر جا که هستی
ربودی دل ز من، چون رخ نمودی
شکستی پشت من، چون برشکستی
چرا پیوستی، ای جان، با دل من؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.