منم کلوخ خر افشار کنگ خشک سپوز
حرامزاده و قلاش و رند و عالمسوز
چو گاو گمشده ام تا بشاخ برنخورم
بهرکجا که رسم در برم یکی بتیوز
بتاز بازی در شهر گشته ام شهره
بگونه گونه لباسات و حیله و درو روز
نه شعر تازی دانم نه علم و فضل و ادب
درست یاب بدیشان نبوده ام یکروز
ازین سپس من و مرد مواجران حرون
مح و فلاخن و گنجشک و کبک و . . . یه و گوز
من و دو پارک من تاز را بحجره بریم
همی کشیم و سپوز و همی کشیم و سپوز
چنان کشیم و چنان در بریم تا گه روز
که خواب ناید همسایه راز قوزا قوز
چو سر برآرد گنده، سرش فرو گیریم
بزخم سیلی و مور روند بر کافوز
دریغ از آن شرف وحشی و فضائل او
که عاشقست بر آن لاله روی لالک دوز
بنای مذهب تازان بفضل بربودی
بجز شرف نبود کس بناز بر، فیروز
جواب شعر شرف نیست این معاذالله
من آنکسم که مه دی کنم بدم نوروز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از آن چه سود که نوروز شد جهان افروز؟
که بی تو روز و شب ما برابرست امروز
اگر بقصد دلم سوی تیغ دست بری
بپای خویشتن آید، چو مرغ دست آموز
دلم بذوق شکر خنده تو پر خون شد
[...]
ز سینه بس که برون کرد آه عالمسوز
نمود بر مرض وی فزوده روز به روز
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.